سایت تابع قوانین جاری کشور می باشد و در صورت درخواست مطلبی حذف خواهد شد سایت تابع قوانین جاری کشور می باشد و در صورت درخواست مطلبی حذف خواهد شد
اخبار اجتماعی

همخوابی و رابطه جنسی زن بدکاره و مرد متاهل

رم می‌رفتیم، ملیحه گوشه‌ای می‌نشست و با کسی حرف نمیزد. او به خواهرزاده‌ام که کودکی 10 ساله است، حساسیت بیش‌ازحدی دارد و اجازه نمی دهد بچه‌ام با او بازی کند. این شرایط هنگامی‌که به خانه پدرزنم می‌رفتیم، کاملا متفاوت بود. خنده و مزاحش قطع نمی‌شد و بهترین زن دنیا میشد. بعداز این مشکلی که به سرم آمد، ملیحه قهر کرد و با اینکار خود زندگی‌ام را فلج کرده است.

2010751905

او هنوز معتقد است که من با آن زن سروسری داشته‌ام و دوستم در حقم مردانگی کرده است تا زندگی‌مان خراب نشود. حدود یک ماه از این ماجرا می‌گذرد؛ خسته شده‌ام. گاهی میگویم چراباید به‌خاطر گناه ناکرده این‌قدر اذیت شوم؟

 

نمی دانم چه‌کار کنم! خانواده همسرم با حمایت‌های بی‌حدواندازه از او و محبت زیادی زندگی‌ام را خراب کرده‌اند.یکی از مدرسان مهارت‌های زندگی در این‌باره گفت: مشکل این زن و شوهر جوان از دوران عقد آن‌ها و ناآگاهی از مهارت‌های ارتباطی‌شان آغاز شده و شدت گرفته است.

 

عبدالرضا مجیدی افزود: محدودیت‌های افراطی منجربه بدبینی می شود. از یک‌سو خواسته‌های نابجا، بایدها و نبایدها و محدودیت‌های بیش‌ازحد در زندگی از جانب زن یا شوهر منجربه پرورش حس سلطه‌گری همسر و سلطه‌پذیری اجتناب‌ناپذیر در فرد میشود و از طرف دیگر، افکار منفی، حس بی‌اختیاری و تحت سیطره‌بودن را شعله‌ور میکند. در این شرایط، فرد با بدبینی درصدد مقاومت برمی‌آید.

 

وی ادامه داد: گاهی پنهان‌کاری‌های هرچند کوچک و پیش‌پاافتاده، بدگمانی و سوءظن را تشدید میکند. راه‌ حلی که در این رابطه بنظر می رسد این است که زوج‌ها سعی کنند از گمان‌های بد و تعصب‌های نادرست و خیال‌های نابجا اجتناب کنند.

 


 

همخوابی و رابطه جنسی زن بدکاره و مرد متاهل (عکس)

شوهرم با زن دوستش ارتباط داشت و عاقبت شومی نصیب هردو شد

عاقبت تندخویی ها، عصبانیت ها و غرورهای کاذب همسرم از او یک قاتل فراری ساخت و من هم با دو فرزند طوری آواره شدم که دیگر همه ی راه های گریز از مشکلات به رویم بسته شده است و دیگر نمی دانم…زن 35 ساله در حالی‌که نگران آینده دو فرزند 13 و 9 ساله اش بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: شوهرم دست بزن داشت

 

و مدام به بهانه های واهی مرا کتک می زد. مدتی قبل از او شکایت کردم شاید از قانون بترسد، اما او فرزندانم را از من جدا کرد بهمین خاطر هم سه روزبعد از شکایتم صرف نظر کردم و دوباره راهی جهنمی شدم که او برایم ساخته بود. دیگر مهرش را در دل نداشتم

 

ودر کنارش احساس آرامش نمی‌کردم. پس از گذشت چند روز از این ماجرا، به تلفن ها و پیام های زیاد همسرم مشکوک شدم و گوشی وی را بررسی کردم. وقتی به پیامک هایی که از طرف یک زن برایش ارسال شده بود توجه کردم با همان عدد تماس گرفتم و به زنی که آن سوی خط بود گفتم که همسرم قصد اذیت تو را دارد، اما آن زن با بی تفاوتی پاسخم را داد. وقتی اوضاع را اینگونه دیدم

 

سعی کردم همسرم را نصیحت کنم اما بازهم کتک خوردم بهمین خاطر دیگر کاری به کارش نداشتم و با کار در منزل دیگران مخارج خودم را تأمین میکردم. بعد ها فهمیدم همسرم که کارگر تأسیسات است به منزل یکی از دوستانش می رفته است تا این‌که چند ماه قبل برای شرکت در مراسم عروسی یکی از اقوام به شهرستان دعوت شدیم. همسرم به این بهانه که اتومبیل خراب است ما رابا اتوبوس به شهرستان برد.

 

آن روز قیافه همسرم به هم ریخته و خودش هم خیلی کلافه بود. در مسیر بازگشت وقتی اتوبوس در مکانی برای ناهار و استراحت توقف کرد، همسرم را دیدم که در گوشه ای گریه می کند. آن روز او به بهانه انجام کاری به مقصد نامعلومی رفت و به همراه ما بازنگشت

 

تا این‌که چند روزبعد مأموران انتظامی وارد منزلم شدند و گفتند همسرم به اتهام قتل یک زن تحت تعقیب است. انها از داخل خودروی همسرم ساعت و برخی مدارک دیگر مربوط به مقتول را کشف کردند.

 

تازه فهمیدم که مقتول همسر دوستش بوده است. او هیچوقت نمی توانست هنگام عصبانیت خودش را نظارت کند. هنوز هم آخرین کتکش رابه یاد دارم که چگونه چشمم را کبود کرد و همین عصبانیت ها بالاخره از او یک قاتل ساخت.

 


 

همخوابی و رابطه جنسی زن بدکاره و مرد متاهل (عکس)

رسوایی عروس خانم ساعتی قبل از مراسم ازدواج در مشهد

مانده ام با این آبروریزی چگونه کنار بیایم. دیگر نه تنها اعضای خانواده ام بلکه همه ی آشنایان دور و نزدیک در جریان خلافکاری های من قرار گرفته اند به طوریکه نمی‌توانم چیزی را پنهان کنم و همه ی گذشته ام به ویژه ماجرای سرقت های سریالی و اعتیادم درست چند ساعت قبل از برگزاری مراسم عقدکنان لو رفت…

 

دختر جوان مشهدی که به همراه پسری که قرار بود باهم ازدواج کنند به اتهام کیف زنی های سریالی دستگیر شده بود پس از اعتراف به 25 فقره سرقت مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نشست ودر حالی‌که به دستبندهای آهنین می نگریست به تشریح ماجرای آشنایی اش با سارق حرفه ای پرداخت و گفت: پس ازآن که در دوران دبیرستان ترک تحصیل کردم، ارتباطم با دوستان و هم کلاسی هایم قطع شد.

 

دیگر در منزل تنها بودم و به خاطر این تنهایی رنج می کشیدم بهمین خاطر سعی میکردم اوقات بیکاری ام رابا قدم زدن در خیابانها و رفتن به پارک سپری کنم تا این‌که چندین ماه قبل نگاه های پسر جوانی مسیر زندگی ام را تغییر داد. آن روز من با لبخندی پاسخ نگاه وی را دادم.

 

همین لبخند موجب شد تا او به سراغم بیاید. دقایقی بعد عدد تلفنم رابه او دادم و به این ترتیب دوستی من و امیر شروع شد. من هیچ شناخت قبلی از او نداشتم، اما تحت تأثیر حرف های عاشقانه او قرار گرفتم. ارتباط ما با قرارها و دیدارهای پنهانی ادامه یافت. امیر اتاقی را اجاره کرده بودو من بیشتر اوقات بیکاری ام را درکنار او سپری میکردم.

 

وابستگی من به امیر در حدی بود که وقتی فهمیدم او معتاد به شیشه است نه تنها اهمیتی به آن ندادم بلکه با اصرارهای زیاد امیر من هم مصرف شیشه را درکنار او آغاز کردم. مدتی بعد که دیگر اعتیاد شدید داشتم به پیشنهاد امیر و برای تأمین هزینه های مواد مخدر کیف زنی در اماکن شلوغ را شروع کردیم.

 

امیر با این بهانه که ازدواج هزینه زیادی دارد مرا به یک سارق حرفه ای تبدیل کرد تا این‌که چند روز قبل او مرا بطور رسمی از خانواده ام خواستگاری کرد. پدرم که پافشاری مرا برای ازدواج با امیر دید بلافاصله موافقت کرد و قرار شد امشب «روز گذشته» مراسم عقد کنان ما برگزار شود،

 

اما چند ساعت قبل از برگزاری مراسم، امیر از من خواست تا کیف زنی را سرقت کنم، اما اینبار با فریادهای مالباخته در محاصره پلیس قرار گرفتیم و هردو دستگیر شدیم، اینجا بود که فهمیدم امیر تا کنون 3 بار به مدت های طولانی روانه زندان شده و بیشتر عمرش را پشت میله های زندان سپری کرده است. از سوی دیگر من هم با این آشنایی خیابانی به دختری معتاد و سارقی حرفه ای تبدیل شده ام که بجای پوشیدن لباس عروسی باید لباس زندانیان رابه تن کنم.

 


 

همخوابی و رابطه جنسی زن بدکاره و مرد متاهل (عکس)

وقتی از دوستی خواهرم با پسردایی 16 ساله ام باخبر شدم خونم به جوش آمد

پسر 20 ساله وقتی متوجه رابطه دوستی خواهرش با پسرعمه‌اش شد، پسر 16 ساله رابه‌طرز هولناکی کشت و جسدش را داخل چاه انداخت.پسری 16 ساله از خانه‌شان خارج شد و دیگر بازنگشت. خانواده‌اش با غیبت مرموز او به پلیس آگاهی رفته و برای یافتن وی تقاضای کمک کردند.

 

ماموران در تحقیق از این خانواده متوجه شدند پسر نوجوان و خانواده‌اش با کسی اختلافی نداشته‌اند و معلوم نیست چه بلایی بر سر این نوجوان آمده است. با گذشت پنج ماه از این ماجرا کارآگاهان جنایی به سرنخ‌هایی دست یافتند که نشان می‌داد، آخرینبار پسر نوجوان با پسردایی 20 ساله‌اش دیده شده است. او بعنوان تنها مظنون پرونده بازداشت شد.

 

پسر جوان که دچار عذاب وجدان شده بود اعتراف کرد، پسرعمه‌اش را کشته و پیکر وی را در ساختمان نیمه‌کاره‌ای دفن کرده است. متهم به قتل به افسر بازجو گفت: متوجه شدم پسرعمه‌ام پنهانی با خواهرم دوست شده که از این رابطه ناراحت شدم. چند بار با او حرف زدم و خواستم به این دوستی پایان دهد، اما گوش نکرد.

 

بعد به بهانه حرف زدن وی را به ساختمان در حال احداث پدرم کشاندم. در آن روز ترامادول مصرف کردم و به محل قرار رفتم. خواستم از خواهرم فاصله بگیرد و باعث اختلاف میان دو خانواده نشود که توجهی نکرد.وی اضافه کرد:

 

باهم که دعوا کردیم در همین موقع وی را هل دادم که سرش به دیوار خورد و غرق در خون کف اتاق افتاد. نمی دانستم چه کنم، از ترسم خفه‌اش کردم و با تیغ موکت‌بری پایش را هم بریدم. پیکر را از طبقه اول به پایین آورده و به چاهی که در پارکینگ ساختمان بود منتقل کرده ودر همانجا دفن کردم.

 

با اعتراف متهم به قتل، دو روز پیش همراه گروهی از کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی، بازپرس پرونده و تیمی از آتش‌نشانان به ساختمان نیمه‌کاره رفتیم و بقایای پیکر نوجوان گم شده را از عمق 14 متری چاه یافتیم.

 


 

همخوابی و رابطه جنسی زن بدکاره و مرد متاهل (عکس)

ساناز مرا در آغوش پسرهای بی بند و بار اندخت

از نگاه کثیفش فهمیدم چه نیت شومی در سر دارد. میخواستم در ماشین را باز کنم و خودم را پایین بیندازم. اما درها را قفل کرده بودو بدون توجه به خواهش و التماس‌های من با سرعت زیاد رانندگی می کرد. نمیدانستم چه‌کار کنم. شیشه را بازکردم و با جیغ و فریاد از مردم در‌خواست کمک کردم.

 

از نگاه کثیفش فهمیدم چه نیت شومی در سر دارد. میخواستم در ماشین را باز کنم و خودم را پایین بیندازم. اما درها را قفل کرده بودو بدون توجه به خواهش و التماس‌های من با سرعت زیاد رانندگی میکرد. نمی دانستم چه‌کار کنم.

 

شیشه را بازکردم و با جیغ و فریاد از مردم در‌خواست کمک کردم. او که خیلی ترسیده بود با همان سرعت به داخل کوچه‌ای فرعی پیچید و من را از ماشین پیاده کرد و متواری شد.در این لحظه یکی از دوستانش را دیدم که با موتورسیکلت پشت‌سرمان می‌آمد.

 

او کنارم توقف کرد و گفت اگر میخواهید شما را بر‌سانم. هرچه دهانم رسید نثارش کردم و گریه‌کنان به خانه رفتم. مادرم نگران شده بود. دروغی سر‌هم کردم و گفتم یک موتورسیکلت با من تصادف کرده است و..دو روز از این ماجرا گذشت. پسری که ادعا می کرد عاشقانه دوستم دارد با پیام‌های تهدید‌آمیز چهره واقعی‌اش را نشانم داد.

 

او تصویری راکه دوستش از لحظه پیاده‌شدنم از اتومبیل گرفته بود برایم در فضای مجازی فرستاد و ‌گفت آبرویت رابه باد می دهم. تهدیدها خیلی جدی شد و من به ناچار خانواده‌ام را در جریان گذاشتم.همراه مادر و پدرم به کلانتری آمدم. البته این را هم بگویم که خودم مقصرم.

 

راستش را بخواهید بعد از دیپلم دریک آرایشگاه زنانه مشغول کار شدم. ذوق و شوق خوبی داشتم. توانستم خیلی زود کار را یاد بگیرم. حدود یکسال قبل با دختر خانمی به نام ساناز آشنا شدم که به سالن زیبایی رفت‌و‌آمد داشت. دوستی من و ساناز باوجود مخالفت‌های شدید پدر و مادرم ادامه یافت.

 

او با چند پسر در فضای مجازی ارتباط داشت و قبح این مسئله در اثر دوستی‌مان شکست.با پسری در فضای مجازی ارتباط برقرار کردم که دوستم به من معرفی کرده بود. این ارتباط حالت عاطفی بخود گرفت و با وعده و وعیدهای کذایی به قرار ازدواج ختم شد.

 

اما پسر مورد علاقه‌ام به این بهانه که مادرم می خواهد قبل از ازدواجمان با من صحبت کند من را سوار ماشین کرد و بطرف خارج شهربرد.معلوم نبود اگر عکس‌العمل نشان نمی‌دادم با دوستش که پشت سرمان می‌آمد چه بلایی سرم می‌آوردند.

 

مشکل من این بود که از پدر و مادرم فاصله گرفتم ودر خیلی از کارها بدون مشورت با آن‌ها پنهان‌کاری کردم. بازهم شانس آوردم که توانستم خودم را نجات بدهم. امیدوارم دختران جوان فریب هیجانات رادر فضای مجازی نخورند و بدانند کسیکه قصد ازدواج دارد باید مردانه و با پشتیبانی بزرگ‌ترهایش پا پیش بگذارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا