سایت تابع قوانین جاری کشور می باشد و در صورت درخواست مطلبی حذف خواهد شد سایت تابع قوانین جاری کشور می باشد و در صورت درخواست مطلبی حذف خواهد شد
دسته‌بندی نشدهمجله خانوادهمجله هفتگیمطالب جالب

وقتی شوهرم مرد، با بهترین دوست او ازدواج کردم

AAzgpIE

اختصاصی نسیم ورد : آنجلا و پت، زوج بی نقصی بودند، ولی همه اینها با مرگ تراژیک پت در سن 34 سالگی پایان یافت. او در غم و اندوه غرق بود تا اینکه بهترین دوست همسر مرحومش نقش بزرگی را در زندگی او ایفا کرد.

فقط دو سال بود که با پت ازدواج کرده بودم و دیوانه وار عاشق او بودم، سه ماه بعد از ملاقاتمان با همدیگر، نامزد کردیم، شدیدترین نوع عشق را به همدیگر داشتیم، بهتر از هر آنچه که میتوانستم تصور کنم، او مهربانترین و خوش اخلاق ترین مرد بود و همه او را تحسین میکردند. ناگهان یک اتفاق تراژیک غافلگیرم کرد، او در یک تصادف موتورسیکلت فورا کشته شد. وقتی که آن خبر را شنیدم سرکار بودم و تا امروز هنوز باور نکردم که او رفته است. همه زندگی اطرافیانم ویران شد. وقتی میگویم زندگی همه ویران شد اغراق نمیکنم، دوستان، خانواده، همکاران و حتی مشتری های آشنا از این غم و اندوه رنج میبردند. اما باور داشتم هیچکس به اندازه من از این اتفاق ضربه نخورده است. برای یک مدت طولانی تلاش میکردم تا از تخت خواب بیرون بیایم، نه میتوانستم بخورم، نه بخوابم، غم و اندوه همه زندگی من را گرفته بود. تنها کسی که در کنارم بود و کمکم کرد تا بتوانم در مراحل اولیه با این غم و اندوه کنار بیایم، بهترین دوست همسرم اندرو بود، او تبدیل تکیه گاه من شده بود.

AAz5YIY

او نیز به خاطر از دست دادن پت غصه میخورد، اولین کاری که او صبح انجام میداد این بود که مطمئن شود، بیدار شدم , صبحانه خورده ام، او به من کمک میکرد. خانواده اندرو مقدمات مراسم تشییع را انجام دادند و بعد از مراسم تشییع همه افراد به زندگی خودشان برگشتند و من تقریبا فراموش شده بودم، اندرو در همه حال کنار من بود.

بنابراین اصلا جای تعجب نبود که در آن ماه های غمناک بعد از مرگ پت به هم علاقه پیدا کنیم و نزدیک و نزدیکتر شویم تا اینکه سرانجام عاشق یکدیگر شدیم. قبل از اینکه اجازه دهیم کسی بداند ما دیگر یک زوج هستیم یکسال صبر کردیم، شاید هنوز هم خیلی زود بود زیرا از واکنش کسانی که فکر میکردیم دوستانمان هستند، شوکه شدیم.

بیشتر از همه، من از واکنش خانواده پت شوکه شدم، آنها از اینکه من و اندرو با هم بودیم، وحشت زده شدند. تنها کسی که ما را پذیرفت، خواهر پت بود، او گفت از اینکه میبیند ما دوباره لبخند میزنیم خوشحال است و اینکه، هر دوی ما بعد از اینکه پت را به طرز هولناکی از دست دادیم، سزاوار شادی هستیم. داستان والدین و برادر پت کاملا متفاوت بود، مادرش گفت: بخاطر من خجل و شرمسار است و رابطه عاشقانه من واندرو هرگز درست نبوده است.

والدین پت زندگی را برای من خیلی سخت کردند، ( زیرا خانه ای را که کمی بعد از ازدواجمان خریده بودیم، به ارث بردم ) آنها مخالف زندگی کردن من و اندرو در آنجا بودند که واقعا مضحک بود.

وقتی به عقب نگاه میکنم، متوجه میشوم آنها کماکان عزاداری میکنند و من دلیل خشم و غضب آنها هستم. من واقعا از اینکه آنها درک نکردند اتفاقاتی که بعد از مرگ پت برای من افتاد شبیه به نوعی معجزه بود، ناراحت هستم، دو نفری که پت هر دویشان را دوست داشت، حالا کنار هم شاد هستند. الان در انتظار به دنیا آمدن فرزندمان هستیم و من قصد دارم با خانواده پت تماس بگیرم، امیدوارم برای این کودک دعای خیر کنند و بجای خشم و غضبی که نسبت به من دارند کمی برایم دلسوزی کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا