حقایق طلایی درباره نسل عصر طلایی (۱۸۲۲-۱۸۴۲)
از تب طلا تا استعمار آفریقا: دورانی که ثروت درخشان، فساد عمیق را پنهان میکرد

مارک تواین (Mark Twain) اصطلاح »عصر طلایی« یا «عصر طلاکاریشده» (Gilded Age) را ابداع کرد تا دورانی را برجسته کند که در آن ثروت درخشان، فساد عمیق را پنهان میکرد.
مارک تواین اصطلاح عصر طلاکاریشده را به عنوان طنز به کار برد، زیرا طلاکاری شده (Gilded) به معنای فلز ارزانقیمتی است که با لایه نازکی از طلا پوشیده شده است.
او توصیف کرد که چگونه این دوران از بیرون طلایی بود اما در زیر آن فاسد و دروغ جاری بود.
مردم در این دوره به دنبال توسعه و گسترش سریع و عظیم در سراسر جهان بودند. با این گسترش، هجوم به سمت ثروت افراطی رخ داد، امری که صنایع را شکل داد و مهاجرت عظیمی ایجاد کرد.
این فسادِ ثروتمندان و قدرتمندان زندگیها را نابود کرد و ثروت عظیمی برای تعداد بسیار کمی از مردم ایجاد کرد. همچنین توسعه فناوری و جامعه را به طور تصاعدی تسریع کرد.
با ما همراه باشید تا کشف کنیم چگونه بارونهای سارق آمریکایی (American Robber Barons) و خاندانهای سلطنتی اروپایی جهان را تغییر دادند و همه چیز را برای خود برداشتند.
تب طلا باعث مهاجرت عظیم به سمت غرب شد

در ۲۴ ژانویه ۱۸۴۸، مردی به نام جیمز مارشال (James Marshall) در رودخانه آمریکن (American River) در کالیفرنیا طلا پیدا کرد.
این کشف باعث مهاجرت عظیم به کالیفرنیا شد. همه میخواستند سهمی داشته باشند.
جمعیت افراد غیربومی در کالیفرنیا بین سالهای ۱۸۴۸ و ۱۸۵۲ از حدود ۱۴,۰۰۰ نفر به بیش از ۲۰,۰۰۰ نفر رسید. این یکی از بزرگترین مهاجرتهای دستهجمعی آمریکا بود و باعث گسترش سریع شهرها و شهرکها در این ایالت شد.
مارک تواین گفت: «در طول تب طلا، زمان خوبی است که در تجارت کلنگ و بیل باشید.» و بسیاری از افراد مشهور نسل طلاکاریشده دقیقاً با انجام همین کار ثروتمند شدند!
لِوی اشتراوس (Levi Strauss) (۱۸۲۹-۱۹۰۲)، یکی از بسیاری از مهاجران اروپایی که به دنبال تجارت در صنعت معدن بودند، شلوار جین آبی (Blue Jeans) را ساخت که مسلماً یکی از پرکاربردترین انواع لباس در سراسر جهان است.
او آنها را برای معدنچیان و گاوچرانهایی که برای کار سخت خود به لباسهای محکمتری نیاز داشتند، ساخت.
نسل طلاکاریشده حملونقل را متحول کرد
قبل از اتومبیلها و جادهها، سفر از ساحل شرقی ایالات متحده به غرب ماهها طول میکشید.
مسافران باید با واگن از میان آمریکای میانی میرفتند یا با قایق تمام راه را دور نوک جنوبی آمریکای جنوبی میچرخیدند.
میانبری از طریق پاناما (Panama) امکانپذیر بود، اما احتمال طوفانهای گرمسیری، مالاریا (Malaria) و تب زرد (Yellow Fever) آن را به سفری خطرناک تبدیل میکرد.
در سال ۱۸۵۵، این وضعیت با ایجاد راهآهن پاناما (Panama Railroad) تغییر کرد که آن را بسیار ایمنتر و سریعتر کرد.
یکی از بزرگترین پروژههایی که تا به حال به ایالات متحده رسید، راهآهن فراقارهای (Transcontinental Railroad) بود.
مهندسی به نام تئودور جودا (Theodore Judah) نقشه آن را ایجاد کرد و در سال ۱۸۶۱، شرکت راهآهن پاسیفیک مرکزی (Central Pacific Railroad Company) را تأسیس کرد.
دولت ایالات متحده تصمیم گرفت که دو شرکت مسئول ساختوساز باشند و برای ملاقات در وسط کشور با هم رقابت کنند.
آخرین میخ راهآهن در ساعت ۱۲:۴۷ بعدازظهر ۱۰ مه ۱۸۶۹ کوبیده شد.
آمریکاییها اکنون میتوانستند در کمتر از یک هفته از شرق به غرب سفر کنند که به تقویت مهاجرت به سمت غرب کمک کرد و تب طلا را بیشتر سوخت داد.
دو کانال که جهان را نیز تغییر دادند، کانال سوئز (Suez Canal) در مصر بود که اروپا را به شرق متصل کرد و کانال اری (Erie Canal) که نیویورک را به دریاچههای بزرگ (Great Lakes) متصل کرد.
مردم در سراسر جهان کاملاً چشمانداز را تغییر میدادند و آن را برای این عصر جدید بشریت شکل میدادند.
بارونهای سارق آمریکایی به طور تهاجمی صنایع خود را انحصاری کردند

همانطور که کشور در حال جابجایی و ساخت خود بود، تعداد کمی از افراد در موقعیتهای قدرت و ثروت با خرید همه شرکتهایی که صنایع آنها را تشکیل میدادند، به طرز باورنکردنی ثروتمند شدند.
جی.پی. مورگان (J.P. Morgan) (۱۸۳۷-۱۹۱۳) یکی از این افراد بود. او بخش زیادی از پول خود را با سازماندهی و در نهایت مالکیت بخش زیادی از راهآهنهای آمریکا به دست آورد.
او به مالکیت جنرال الکتریک (General Electric) و شرکتهای بزرگ دیگری که تجارت را در بسیاری از زمینهها کنترل میکردند، ادامه داد.
جان دی. راکفلر (John D. Rockefeller) (۱۸۳۹-۱۹۳۷)، نام آشنای دیگر، از پول خود برای خرید صنعت نفت آمریکا استفاده کرد و با نه عضو دیگر هیئت مدیره، اولین «تراست» (Trust) را در آمریکا ایجاد کرد.
تراستها گروههایی از تاجران بودند که توسط یک مرد کنترل میشدند و همه کسبوکارهای رقیب در یک منطقه را خریداری و کنترل میکردند.
درست مانند جنایت سازمانیافته، آنها رقبای کوچکتر را مجبور میکردند که کسبوکارهای خود را بفروشند.
اروپا کنترل آفریقا را به دست گرفت و از منابع آن سود زیادی برد
یکی از وحشتناکترین چهرههای این دوران، شاه لئوپولد دوم (King Leopold II) بود. او و بسیاری از پادشاهان اروپایی و افراد قدرتمند دیگر، قطعاتی از آفریقا را تقسیم کردند و شروع به بردن هر چه میتوانستند کردند.
لئوپولد دوم شخصاً مالک کنگو (Congo) بود و از کار اجباری و اعمال شنیع برای صادرات عاج (Ivory) از عاج فیل به اروپا استفاده کرد.
بعداً، لاستیک صادرات اصلی کنگو بود، صنعتی که آسیبهای ماندگاری در کنگو به جای گذاشت که هنوز هم احساس میشود.
بین سالهای ۱۸۷۰ و ۱۹۱۴، مالکیت اروپا بر آفریقا به ۹۰ درصد رسید. این امر «تاختوتاز برای آفریقا» (The Scramble for Africa) نامیده شد. فقط لیبریا (Liberia) و اتیوپی (Ethiopia) باقی ماندند، اگرچه بعداً استعمار شدند.
به دلیل گسترش عظیم امپراتوری اروپا، چشماندازِ مردم و تاریخ آفریقا به بدتر شدن سوق یافت.
ضرر به محیط طبیعی نیز زیاد بود زیرا شکار عاج و کشاورزیِ انبوه محبوب شد.
میراث پیچیده نسل طلاکاریشده

این نسل مسئول ایجاد ثروتی است که امروزه در اطراف اروپا و آمریکا دیده میشود، اما مهم است که افرادی را که جان خود را در ساخت راهآهن و استخراج طلا از دست دادند، به رسمیت بشناسیم.
صنایع و کشورهای امروز بر پشت این مردم ساخته شدند و اغلب فراموش میشوند. بسیاری هنوز برده بودند و بسیاری از فرهنگها و تاریخهای آنها پاک شدند.
نوآوریهای فناورانه و علمی
علاوه بر تغییرات در حملونقل و صنعت، این دوره شاهد پیشرفتهای مهم دیگری نیز بود:
تلفن: الکساندر گراهام بل (Alexander Graham Bell) در سال ۱۸۷۶ تلفن را اختراع کرد که ارتباطات را برای همیشه تغییر داد.
لامپ الکتریکی: توماس ادیسون (Thomas Edison) در سال ۱۸۷۹ لامپ الکتریکی عملی را توسعه داد که راه را برای برقی شدن شهرها هموار کرد.
فولاد: فرآیند بسمر (Bessemer Process) تولید انبوه فولاد ارزان را ممکن کرد که برای ساخت آسمانخراشها و راهآهنها ضروری بود.
ماشین تحریر: اختراع ماشین تحریر (Typewriter) کار اداری را متحول کرد و راه را برای ورود زنان به نیروی کار باز کرد.
شرایط کارگران و جنبشهای کارگری
در حالی که تعداد کمی به طرز باورنکردنی ثروتمند میشدند، اکثریت کارگران در شرایط وحشتناکی کار میکردند:
ساعات طولانی: کارگران اغلب ۱۲ تا ۱۶ ساعت در روز، شش یا هفت روز در هفته کار میکردند.
دستمزد پایین: علیرغم ساعات طولانی، دستمزدها به سختی برای بقا کافی بود.
شرایط خطرناک: کارخانهها و معادن بسیار خطرناک بودند و حوادث رایج بود.
کار کودکان: کودکان اغلب در کارخانهها و معادن کار میکردند تا به درآمد خانواده کمک کنند.
این شرایط منجر به ظهور جنبشهای کارگری (Labor Movements) شد که برای حقوق کارگران، ساعات کاری منصفانه و دستمزدهای بهتر مبارزه میکردند.
تأثیرات اجتماعی و فرهنگی
شهرنشینی سریع: مهاجرت به شهرها برای یافتن کار در کارخانهها باعث رشد سریع شهری شد.
مهاجرت عظیم: میلیونها نفر از اروپا، آسیا و سایر نقاط به آمریکا مهاجرت کردند و به دنبال فرصتهای اقتصادی بودند.
شکاف طبقاتی: شکاف بین ثروتمندان و فقرا به طور چشمگیری افزایش یافت.
تغییرات فرهنگی: ظهور طبقه متوسط جدید، تغییر در نقشهای جنسیتی و تغییرات در سبک زندگی رخ داد.
فساد و اصلاحات
فساد گسترده در این دوره منجر به جنبشهای اصلاحی شد:
فساد سیاسی: سیاستمداران اغلب توسط تجار ثروتمند رشوه میگرفتند.
مافیای سیاسی: ماشینهای سیاسی (Political Machines) مانند تامانی هال (Tammany Hall) در نیویورک قدرت زیادی داشتند.
اصلاحطلبان: روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی که «ماکریکرز» (Muckrakers) نامیده میشدند، فساد را افشا کردند و برای اصلاحات فشار آوردند.
میراث ماندگار
میراث نسل طلاکاریشده پیچیده است:
پیشرفتهای فناورانه: بسیاری از فناوریها و زیرساختهایی که امروزه از آنها استفاده میکنیم در این دوره ایجاد شدند.
نابرابری اقتصادی: الگوهای نابرابری ثروت که در این دوره ایجاد شدند، تأثیرات ماندگاری داشتهاند.
استعمار و تأثیرات آن: تأثیرات استعمار اروپایی در آفریقا و سایر نقاط جهان هنوز احساس میشود.
جنبشهای حقوق کارگری: مبارزات این دوره پایههای بسیاری از حقوق کارگری امروزی را گذاشت.
با تمام دستاوردهای مثبت و درخشان، این نسل واقعاً با طلا طلاکاری شده بود و طلای با عیاری نبود.
نسل طلاکاریشده دورانی از تضادهای شدید بود – پیشرفت فناورانه شگفتانگیز در کنار استثمار وحشیانه، ثروت عظیم در کنار فقر مدقع، و نوآوری در کنار فساد گسترده.
درک این دوره به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه جامعه مدرن شکل گرفت و چرا بسیاری از چالشهای امروزی ما – از نابرابری اقتصادی گرفته تا میراث استعمار – ریشه در این دوران دارند.
در حالی که ما از دستاوردهای فناورانه و زیرساختهایی که در این دوره ایجاد شدند بهرهمند میشویم، نباید هزینه انسانی آن را فراموش کنیم – میلیونها نفری که در شرایط وحشتناک کار کردند، فرهنگها و جوامعی که نابود شدند، و محیطهای طبیعی که تخریب شدند.
درس اصلی از عصر طلاکاریشده این است که پیشرفت واقعی نه تنها با نوآوری فناورانه، بلکه با عدالت اجتماعی و احترام به حقوق بشر نیز اندازهگیری میشود. ظاهر درخشان بدون پایه محکم اخلاقی، تنها یک پوشش نازک طلا روی فلز ارزان است.



