[ad_1]
روزنامه همدلی – علی نامجو: خیلیها اصلاً با صدای او با دوبله آشنا شدند و برخی از مخاطبان سینما گمان میکردند هنرپیشگانی که او بهجایشان سخن میگفت، واقعاً صاحب صدایی به آن زیبایی هستند. در پاییز غمبار امسال، اما برگ عمر او هم از درخت زندگی افتاد و بازهم باید به همه علاقهمندان به هنر در این ایام تسلیت بگوییم.
او، اما در خاطره مردمان این ملک تا همیشه با صدایش زنده خواهد ماند، چون سالهای سال بهجای بازیگران فرنگی نظیر مارلون براندو و پل نیومن سخن گفته بود و صدایش نشسته بود روی بازی ستارههای ماندگاری همچون محمدعلی فردین، ناصر ملکمطیعی و بهروز وثوقی.
از شهر شعر تا پایتخت
ششم آبان ماه سال ۱۳۱۹ در شیراز زاده شد. این شهر شاعرپرور زادگاه او و شهر آباء و اجدادیاش بود. در شش سالگی، اما بهواسطه شغل پدر راهی تهران شد. او در عالم هنر در تاریخ این سرزمین تا همیشه ماندگار شده، اما شاید همچون بسیاری از چهرههای نامآشنای این عرصه حضورش در این قامت با یک برنامهریزی از پیش تعیینشده اتفاق نیفتاد. کشیده شدنش به عالم هنر و انتخاب حرفه دوبلوری برای چنگیز جلیلوند در حقیقت برآمده از یک اتفاق بود.
سیزده سال قبل موزه سینما گفتوگویی با او را منتشر کرد که خواندنش میتواند نکات جالبی را درباره این هنرمند فقید به همه مخاطبان بیاموزد. او در آن گفتگو سخنانش را با قطعه شعری از محمدرضا عبدالملکیان آغاز کرد: من عشق را با نام تو آغاز میکنم/ در هرکجای عشق که هستی، آغاز کن مرا!» بعدازآن هم مصرع «گشتهام در جهان و آخر کار، دلبری برگزیدهام که مپرس!» را از حافظ خواند.
فیلم «فاتح» و بقیه ماجرا!
او بعد هم درباره دلیل ورودش به عرصه دوبلاژ گفت: «اولین فیلمی که خیلی مرا علاقهمند کرد، فیلم «فاتح» بود، البته نه اینکه به سمت کار دوبله کشیده بشوم، ولی این فیلم خیلی مرا جذب کرد. در این فیلم جان وین بازی میکرد و زندهیاد محتشم بهجای او صحبت میکرد. چون محتشم صدایی شاهانه و سردارگونه داشت، آن حالت مرا گرفت.»
هرچند در این شرایط یک کودک کم سن و سال باید عاشق بازیگری شود، اما برای چنگیز نونهال آدمهایی که بهجای قهرمانها حرف میزدند، جذابتر بودند: «فکر میکردم چه خوب است آدم جای سردار حرف بزند! فکر نمیکردم خوب است که نقش سردار را بازی کنم. نه! دوست داشتم سردارگونه صحبت کنم! در خانه ادای او را درمیآوردم.»
ورود به هنر با یک تئاتر
جرقه علاقه به گویندگی از همان زمان در وجودش خورد تا آنکه پیش از بیستسالگی با حضور در تئاتری در کنار ابوالحسن تهامی وارد عرصه هنر شد. کار در عرصه دوبله را با گفتن رل بازیگران فیلمهای خارجی آغاز کرد، اما گویندگیاش در همان نقشها از نگاه تهیهکنندگان و کارگردانان فیلمهای ایرانی، جذاب به نظر رسید تا از او برای گفتن رل بازیگران فیلمهایشان دعوت کنند.
قبل از حضور در نقش گوینده بازیگران سوپراستار سینمای ایران یعنی آن زمانی که هنوز از ستارههای سینما به معنای امروزیاش خبری نبود، بهجای هنرپیشگان رادیو که در سینما هم فعال بودند، گویندگی میکرد تا اینکه صحبت کردن بهجای شخصیت لاتگونه پل نیومن در فیلم «یک نفر آن بالا مرا دوست دارد» گویندگی بهجای فردین در فیلمها را برای او به ارمغان آورد. «گنج قارون» اولین حضور او در قامت گوینده رل محمدعلی فردین در یک فیلم سینمایی فارسی بود.
کمی تم جنوب شهری به اضافه شیوه جاهلی
جلیلوند درباره خلق تیپ فردین در فیلمهایی با بازی او هم گفته بود: «کمی تم جنوب شهری خودمان را به شیوه حرف زدن جاهلی اضافه کردم و درهم آمیختن اینها ناگهان شد «گنج قارون».
خیلی از بازیگران همیشه درباره اهمیت ایفای نقشهای منفی در سینما و تلویزیون سخن میگویند، چنگیز جلیلوند، اما اصلاً نقشهای منفی را دوست نداشت: «دوست نداشتم. وقتی قهرمان داستان مثبت است، چرا نقش منفی را بگویم. برای گویندگی نقش منفی نه انتخاب میشدم و نه انتخاب میکردم.»
دل من برای اینجا لک زده بود
این هنرمند فقید به قول خودش در زندگی دو عشق مهم هم داشت: در این دنیا دو چیز را دوست دارم؛ یکی عشقم و دیگری کارم که عشق دیگر من است. کارم برای من، کسی است که به آن عشق میورزم، به آن ایمان دارم و نسبت به آن حساسیت دارم.»
او عاشق ایران بود و درباره میهن میگفت: «آبوخاک خودم را دوست دارم، عاشق این ملک هستم و به هیچ شیوهای نمیتوانم رهایش کنم. عزیزترین کسان من در آمریکا هستند، نوههایم که دلشان برای من لک زده، ولی دل من برای اینجا لک میزند. گاهی که به دیدنشان میروم، بعد از ۵ روز دوری از اینجا، دیوانه میشوم. عاشق این خاک، مردم و همهچیز اینجا هستم.»
فردین سر دوبلاژ حاضر میشد
نزدیک به دو دهه قبل هم با ایسنا گفتوگویی جذاب انجام داده بود؛ گفتوگویی پر از نکات جذاب. مثلاً درجایی از آن درباره تفاوت فضای دوبله در ایام جوانیاش با امروز توضیح داده بود: «آن زمان وقتی فیلمی را دوبله میکردیم یک ارتباطی بین من و کارگردان بود و اصلاً هنرپیشه نمیآمد ببیند که ما چهکار میکنیم و اصلاً وقت اینکه بیایند سر دوبلاژ را نداشتند و شاید هم فکر میکردند بیایند برایشان اُفت دارد! چراکه نمیتوانند بهجای خودشان صحبت کنند، ولی مرحوم فردین معمولاً در فیلمهایی که خودش کارگردان بود، میآمد و یک نگاهی میکرد.»
دوبله صدای بهروز وثوقی و ناصر ملکمطیعی در فیلم «طوقی» علی حاتمی بدون شک یکی از ماندگارترینهای او است که برای همیشه در ذهن تاریخ هنر در ایران ثبت خواهد شد. او درباره آن اثر سینمایی هم میگفت: «فیلم «طوقی» ساخته علی حاتمی بود که بهجای وثوقی و ملکمطیعی صحبت میکردم و هر دو، صداهایی کاملاً متفاوت داشتند. وقتی چیزی را بهجای وثوقی گفتم حالتی بین «براندو» و «نیومن» داشتیم که کاملاً روی صورت او مینشست. تقریباً ۷۰ درصد فیلمهای وثوقی را من صحبت کردم و بقیه را هم افرادی مثل منوچهر اسماعیلی و منوچهر زمانی دوبله کردند. وثوقی فقط در «گوزنها» و «تنگسیر» بود که بهجای خودش حرف زد.»
با مرگ فردین من هم مُردم
او حدود دو دهه هم در آمریکا زندگی کرد؛ بیست سال بعد از انقلاب را. خاطره او از زمانی که فردین درگذشت، بسیار غمبار است: «بهروز وثوقی، مرحوم محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی سه تیپ مختلف بودند که هر سه را دوست داشتیم، ولی جای فردین خیلی راحت و حساس بودم و همیشه سعی میکردم کار او متفاوت باشد. در آمریکا وقتی خبر فوتش را شنیدم، گریهام گرفت. اما در حالی که تمام تلویزیونهای ایرانی در اروپا و آمریکا من را دعوت کردند تا درباره او صحبت کنم من جواب رد دادم و گفتم اگر فردین مُرده من هم مُردهام.»
او درباره سالهایی که ناچار شده بود ایران را ترک کند هم حرفهایی شنیدنی داشت. جلیلوند میگفت: «بچههایم بیش از انقلاب در انگلستان درس میخواندند و باید برایشان پول میفرستادم که مشکل بود. سرانجام با مادرشان صحبت کردم و دیدیم خودمان هم باید بالای سرشان باشیم و اگر برگردیم به تحصیلشان لطمه میخورد. همگی به آمریکا رفتیم و در آنجا مقیم شدیم تا بچهها به سرانجامی برسند که خوشبختانه الآن هر سه فرزندم به وضعیت خیلی خوبی رسیدهاند. در این ۲۴ سالی هم که در خارج از کشور بودم، حرفهای داشتم که اصلاً ارتباطی با هنر نداشت.»
بازگشت به ایران و شروع دوباره
داستان بازگشت این هنرمند فقید به ایران هم واقعاً شنیدنی است؛ بازگشت به وطن آنهم بعد از حدود ربع قرن دوری از وطن و فراق یار؛ دوبله: «با بازگشت به اینجا با فیلم «عصر روح» شروع کردم که بهجای لیام نیسن حرف زدم. فکر میکردم نتوانم این کار را انجام بدهم، اما خوشبختانه در آن فیلم نقشم را گفتم.
در فیلم بعدی هم بهجای جت لی صحبت کردم که دستگرمی بود و، چون دیالوگ کم داشت فقط میخواستم راه بیفتم. الآن حتی اگر یکمیلیون هم بدهند این کار را نمیکنم. یک یا دو فیلمی که مجبور شدم کار کنم فقط دلیلش این بود که مجدداً با حرکات لب و دهن آشنا شوم.»
دیگر از دوبلههای درخشان خبری نیست
از او درباره حالوروز دوبله در ایران هم سؤال کرده بودند. هرچند روانشاد جلیلوند معتقد بود وضعیت دوبله بد نیست، اما این را هم میگفت: «دیگر در ایران، از آن دوبلههای درخشان و ماندگار خبری نیست. چون سینمای ما به لحاظ اکران و نمایش فیلمهای مطرح خارجی درهای خود را بر روی جهان بسته و این اکران محدود فیلمهای خارجی جوابگوی دوبله نیست. زمانی بهترین فیلمهای جهان همزمان در سینماهای ایران اکران میشد و صدابرداری سر صحنه نیز در آن زمان رایج نبود، اما الآن وضعیت ۱۸۰ درجه فرق کرده است.»
او، اما همچنان امیدوار بود؛ مثل همین روزهای آخر. درباره آینده دوبله نظر جالبی داشت: «برخلاف بسیاری از دوستان و همکاران به آینده این حرفه بسیار امیدوارم. جوانهای بسیار مشتاق و مستعدی را دیدهام که با اندکی مدیریت و با گذشت مدتزمانی میتوانند بارقههایی از آن گذشته درخشان را تکرار کنند. این جوانهای مشتاق و بسیار مستعد احتیاج به پشتیبانی و حمایت دارند و با راهاندازی واحدهای دوبله جدید میتوان به آیندهای که به آن اشاره کردم نزدیک شد.»
علاقهمندی به ریچارد لنکستر
شخصیتهای موردعلاقه او در عالم سینما برای صداپیشگی بهجایشان را هم شاید دوست داشته باشید بدانید. این هنرمند فقید درباره بازیگران موردعلاقهاش میگفت: «زمانی که در آمریکا بودم در لحظات تنهایی صدا و نوار ریچارد برتون در این فیلم را برای خودم میگذاشتم و بارها به آن گوش میدادم. به برت لنکستر نیز بسیار علاقه داشتم، هم به خودش بهعنوان یک بازیگر و شخصیتش. از میان فیلمهای لنکستر به حرفهایها (ریچارد بروکس) بسیار علاقهمندم به صورتی که در زمان دوبله فیلم خانوادهام را نیز به استودیو بردم تا کارم را از نزدیک ببینند.»
جلیلوند از نگاه همکاران
حالا چند ساعت بیشتر نیست که قلب این هنرمند نامآشنای کشورمان از شماره ایستاده و باید از این به بعد کنار نام او هم واژه زندهیاد را بیاوریم. همکاران او، اما به نظر تا مدتها داغدارش خواهند بود. منوچهر زندهدل در واکنش به درگذشت این بازیگر و دوبلور فقید گفت: «آقای جلیلوند همان طور که خیلیها که با ایشان برخورد داشتند، میدانند، انسان مرتب، منظم و دقیقی بودند. در کارشان بسیار جدی بودند و با دقت نظر بالا کار میکردند.
روی نقشهایی که صداگذاری میکردند و تیپهایی که روی کاراکترها میساختند، بسیار حساس بودند؛ واقعاً همه کارهایشان خیلی بینظیر و خوب بود.» او ادامه داد: «من افتخار این را داشتم که چند ماه قبل در دوبله فیلمی با ایشان همکاری داشته باشم. مرحوم جلیلوند در این فیلم بهجای سیلور استالونه حرف زدند. تجربه فوقالعادهای بود و هرلحظه میشد از ایشان یاد گرفت.»
منوچهر والیزاده هم که از صداپیشگان نامآشنای کشورمان است، درباره چنگیز جلیلوند و درگذشتش گفت: «امیدوارم جوانان با علاقه و عشقی که به این کار دارند، بتوانند دوبله را حفظ کنند؛ اما کسی جایگزین کسی نمیشود. جلیلوند صدایی بود که دیگر نظیر او نخواهد آمد و آدمی پیدا نخواهد شد که بتواند همانند او بهجای بزرگترین هنرپیشههای دنیا و ایران حرف بزند.»
مرگ ستارگان دوبله
ناصر ممدوح هنرمند پیشکسوت عرصه دوبله هم در واکنش به درگذشت دوست و همکار قدیمیاش گفت: «زندگی تا بوده همین بوده است، ولی این افرادی که از دست میدهیم واقعاً ستارههای دوبله ایران هستند؛ خدا رحمتشان کند.»
روانشاد چنگیز جلیلوند که به مرد حنجره طلایی معروف بود، از مدتی قبل به دلیل ابتلا به ویروس کووید ۱۹ در بیمارستان بستری شده بود. متأسفانه بیماری در وجود او حالت پیشرونده داشت و هشتاد درصد از ریههای او را درگیر کرده بود. این هنرمند فقید سرانجام دوم آذرماه در هشتادسالگی چشم از جهان فروبست.