[ad_1]
برترینها – سید امین موسوی: این ذاتِ تبلیغ است که بزرگنمایی کند، توقع را بالا ببرد و همه چیز را بیش از آنچه هست نمایش دهد. کسی با این «ذات» مشکل ندارد، داستان از آنجا شروع میشود، که محصول نهایی شباهتی با آنچه «تبلیغ» میشد، نداشته باشد.
وقتی سریالی «آقازاده» نام میگیرد، در تبلیغاتش از پرداختن به مفاسد اقتصادی، کنکاش در پروندههای ممنوعه و حتی ماجرای مگوی «پرستو» حرف به میان میآید، یعنی قرار است با اثری مواجه باشیم که -با نظارت تولیدکنندهاش (یعنی بالاترین نهادهای نظام) – کلی خطوط قرمز سست و بیهوده را جابهجا کند و حرف تازهای برای مخاطب شبکه نمایش خانگی داشته باشد. ولی آنچه در آقازاده حامد عنقا/بهرنگ توفیقی مشاهده میکنیم -به جرأت- فرسنگها با آنچه مدعی است، فاصله دارد؛ چرا؟
«آقازاده» سریال پرخرج و پرزحمتی است؛ بازیگران ستاره و گرانقیمت را کنار جوانهای خوشآتیه قرار داده، بازیهای اغلب یکدستی از این ترکیب بیرون کشیده، لوکیشنهای متعدد و متنوعی دارد، فضاهای جدیدی به نمایش میگذارد، از گرافیک تصویری قابل قبولی بهره میبرد، آغاز تکاندهنده و جسورانهای دارد و ریتم داستان و سبک قصهگوییاش -به خصوص در قسمتهای آغازین- تنه به سریالهای پرهیجان خارجی میزند.
امتیازهایی که هرچه از شروع داستان میگذرد، کمرنگ میشود: [قضاوت این نوشته تا امروز و جایی است که سریال پخش شده]*در «آقازاده»، برخلاف انتظاراتی که در ابتدا ایجاد میشود، همه چیز خیلی راحت و سرراست اتفاق میافتد، بیمعما و پیچیدگی. حتی مفاهیم ثقیل هم سادهسازی شده اند؛ یک آقازاده بد علیه یک آقازاده خوب توطئه میکند.
یکی نماد شرِ مطلق است و دیگری نماد ازلی-ابدی خوب و فرشته روی زمین! ریشه همه فسادها، رشوهها، رانتخواریها، زیادهخواهیها، کارهای ناپسند فرهنگی، فساد اخلاقی و حتی پرستوسازی یک آقازاده بد است و بس. مفسدان هم نه اسم دارند و نه سمت. نهایتِ جسارت، چسباندن عنوان «وزیر/حاجی» به اول اسم آنهاست!
حتی برای انجام این فسادهای متعدد که فقط یک عامل هم دارد، راههای سادهای وجود دارد. مثلا املاک و زمینهای تصاحبشده به نام نزدیکترین افراد میشود که با یک سرچ ساده هم میشود دوسیهشان را بیرون کشید. برای کشف این همه فساد مجتمع، کافی است پراید سوار شوی و پدر خوب و سالمی داشته باشی، پرینت معاملات را از گمرک بگیری و… به همین سادگی و خوشمزگی!
این نگاه تخت به آنچه این روزها اطراف ما و سایتهای خبری را پر کرده، حقمطلب را در مورد خود قوه قضاییه و داستانهایی که از کنار دادگاهها و کشف شبکههای پیچیده فساد میشنویم ادا نمیکند. اصلا با این شکل نمایش فساد و راههای عملی مبارزه با آن، این سریال چه تفاوتی با سریالهای پروپاگاندای سیما دارد؟ چرا شبکه سه برای پخش آن پیشقدم نمیشود و جای بازپخشهای سریالهای هزارباره، «آقازاده» استاندارد و مناسب را پخش نمیکند؟ چه کاری است این داستان ساده، سرراست و مطابقانتظار در شبکه نمایش خانگی محدود شود؟
آقازاده برخلاف تدوین متفاوتش و تبلیغات پرطمطراقش، به شدت وابسته به کلیشههاست؛ هنوز صفا و صمیمیت در خانه حوضدار خلاصه میشود که خانمِ خانه با چادر گلمنگلی برای مرد خانه چای بیاورد و با یک لبخند کشدار از خلوت پسرش دنبال «کی دل پسر منو برده که حافظ میخونه این وقت شب» بگردد و آقای خانه هم گل شمعدانیها را آب بدهد و سجادهنشین باوقاری باشد. کاخهای سفید (!) عظیم هم برای فاسدان ظاهرالصلاحی است که دم به دم با دخترکان میگردند و شب به شب مواد میزنند و راه به راه سیگار میکشند.
خانههای نقلیِ «رونق اگر نیست صفا هست» برای مردان نیک روزگار که لبخند ملیح از گوشه لبشان خشک نمیشود. عصبانیت و عربده کشیدن کار آدمهای شیطانصفت است و فرشتهها اگر دادی هم میزنند، اشک گوشه چشمانشان لبپر میزند و باید از این «آزمون الهی» سربلند بیرون بیایند و مراتب کمال را طی کنند!
نخندید؛ داستان به همین نخنمایی است که در عنبیه چشم مخاطب تحلیل شود و مغز را خسته نکند. در آقازاده برخلاف مختارنامه، خبری از تزویر نیست که: «امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان میآید. تزویر سکهای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را میبینند و اهل معرفت ابلیسش؛ و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیهخوان و به ظاهر متدین…» همه روراست بدِ بدند یا خوبِ خوب.اینکه مفسد اقتصادی، حسینیه ساخته یا هزینه فلان جشنواره داخلی را داده و همین الان هم ظاهرش با خیلیهای دیگر مو نمیزند، برای دنیای ماست نه دنیایی که عنقا/توفیقی در آن زندگی میکنند.
آقازاده قصه بزرگ و پر جزئیاتی ندارد و این مشکل را با بهمریختگی روایی و زمانی -در قسمتهای ابتدایی- جبران میکند، ولی وقتی دست قصهگو برای پرشهای زمانی به مرور بسته میشود، وقتی مخاطب دیگر از روند این پرشها هم غافلگیر نمیشود، داستانکها جدیتشان را از دست میدهند؛ مثلا باز شدن دهان یکی از شخصیتهای اصلی داستان و بیان برخی حرفهای معرفتی، ۲ قسمت طول میکشد و ریتم داستان در حد سریالهای نازل تلویزیونی افت میکند.از سویی، مخاطب این قصه لاغر و کمشاخوبرگ، معمولیترین بیننده فرض شده که باید برایش همه چیز را شرح داد؛ هر ابهامی در کمتر از یک قسمت به جواب میرسد تا نکند نخ ماجرای اصلی از دست مخاطب سهلبین رها شود.
برای هر اتفاقی یک دیالوگ نوشته شده که نکند ریزهکاریای از چشم بیننده بیفتد. نکند قضیه سوختن دست با شمع از شدت عاشقیت را نفهمد، نکند کلاهگیس بازیگر اصلی را ندیده باشد، نکند نوشته روی آینه را نخوانده باشد، نکند نفهمد یک مفسد اقتصادی چقدر آدم بد و بیاخلاقی است! در این سبک بیان، جز خوش آب و رنگ کردن تصویر با بازیگران و رقص نورها، به چیز دیگری مثل کاشت ابهام و برداشت تعلیق چه نیازی است؟
حضور آن همه ستاره در پوسترها و تبلیغات آقازاده، از امین حیایی روی بورس گرفته تا نیکی کریمی و امین تارخ و لعیا زنگنه و جمشید هاشمپور سریال را به اثری باشکوه تبدیل نکرده. اغلب نه نقششان از تیپ جلوتر میرود و نه فرصتی برای عرضاندام و نمایش تواناییشان دارند. جز امیر آقایی که توانسته کم و بیش کاراکتر مورد نظر را بباوراند و به نظر میرسد همچنان روی موج محبوبیتی فزاینده بین مخاطبان حرکت میکند، کدام صحنه بازی حیایی در این سریال به یاد میماند؟
حتی تارخ این سریال چه فرقی با تارخ «جراحت» و «رهایم مکن» دارد؟ از نیکی کریمی جز ویلوننوازی آن هم با دست گرفتن غلط آرشه چیزی نگوییم. اما هاشمپور چه بازی متفاوتی به نمایش گذاشته؟ حتی حامد سریال آقازاده چه تفاوتی -از نظر بازی و کاراکتر- با حامد سریال پدر کرده؟
سریالی که دستهایش در شکستن خط قرمزها خالی است باید به چی بسنده کند؟ لابد به کاسه آشی و شکلاتی یا تکدیالوگهایی که میگویند سانسور شده و یکی-دو اشاره لفافهپیچ به چند واقعه مشهور در سالهای اخیر. کاری که در سریال نازل «صفر بیست و یک» صریحتر انجام شد و آنچنان آش دهنسوزی هم از آب درنیامد و از شبکه سه خودمان بیسانسور پخش شد! (کسی هم انتظار ندارد ماجرای قتل همسر دوم شهردار اسبق تهران در تلویزیون به تصویر دربیاید، وگرنه آن هم نکته ممیزیداری نیست.)
با مرور حرفهای گفته شده و نمایش تصویرهای دیده شده، منِ مخاطب برای کدام روایت نادیده و ناشنیدهای باید هزینه خرید حجم و اشتراک را به جان بخرم و «آقازاده» ببینم؟ کدام تفاوت معنادار؟ کدام داستان شگفت؟ کدام ماندگاری؟