طرفداران دیسی پس از پیروزی خود در رابطه با منتشر شدن نسخهی زک اسنایدر جاستیس لیگ، حالا در پی به دست آوردن نسخه کارگردان قسمت اول فیلم جوخهی خودکشی هستند، وارنر هم بجای اینکه نسحهی کاگردان این فیلم را منتشر کند با ساختن قسمت دوم این فیلم با نام (The Suicide Squad) به طرفداران نشان داد که یک فیلم جوخهی خودکشی خوب به چه شکل است. البته نباید موفقیت این فیلم را به وارنر نسبت داد بلکه باید از جیمز گان متشکر بود که این فیلم را از سطل آشغال کمپانی برادران وارنر بیرون آورد و نجاتش داد.
معرفی فیلم
فیلم (The Suicide Squad) دومین قسمت و سافت ریبوت فیلم (Suicide Squad) ساختهی دیوید ایر است، نویسنده و کارگردان این فیلم جیمز گان میباشد و این فیلم در تاریخ ششم مرداد در سینماها و شبکهای استریم HBO Max منتشر شده است. بازیگران این فیلم مارگو رابی در نقش هارلی کویین، ادریس البا در نقش بلاد اسپورت و جان سینا در نقش پیس میکر هستند، مدت زمان این فیلم ۲ ساعت و ۱۳ دقیقه میباشد.
خلاصهی داستان
افسر اطلاعاتی آماندا والر، دو تیم متشکل از زندانیان زندان Belle Reve را جمع میکند تا با آنها معملهی در ازای تخفیف در مجازاتشان انجام دهد، والر از آنها میخواهد تا به جوخهی خودکشی او ملحق بشوند و مأموریتی را برای او انجام دهند. بلاد اسپورت به پیشنهاد والر علاقهمند نیست و آن را قبول نمیکند ولی والر گوشش به این حرفها نمیرود بخاطر همین بلاد اسپورت را با تهدید به زندانی کردن دخترش به جرم دزدی مجبور به پیوستن به تیم میکند. پس از سرنگونی دولت کشور کورتو مالت واقع در آمریکای جنوبی توسط یک رژیم ضدآمریکایی این تیم به آنجا فرستاده میشوند، مأموریت آنها نابودی آزمایشگاهی است که متعلق به نازیها بوده و از جنگ جهانی دوم در آنجا باقی مانده است و همچنین نابودی پروژهای به نام ستارهی دریایی که در آنجا درحال انجام است. این تیم تشکیل شده از هارلی کویین، بلاد اسپورت، پیس میکر، رت کچر، پوکدات من و کینگ شارک به فرماندگی ریک فلگ است.
یکی از چیزهایی که جیمز گان به آن شهرت دارد سینماتوگرافی و ظاهر زیبا و چشمگیر فیلمهایش است که در اینجا دوباره شاهد آن هستیم. از کاستومهای کامیک بوکی و رنگارنگ کاراکترها گرفته تا تایتلهای هر چپتر از داستان و مبارزات خونآلود و دیوانهوار و خشن آنها، تمام این موارد باعث میشود که تجربهی تماشا کردن این فیلم به مانند ورق زدن صفحات کامیک بوکها بشود. علاوه بر این نباید انتخاب موسیقی و موسقی متن این فیلم را فراموش کرد که همیشه از جذابترین بخشهای آثار جیمز گان هستند.
داستان و پلات
پلات این فیلم بسیار ساده و قابل پیشبینی است؛ دستهای از خلافکارها و ابرشرورها تحت کنترل دولت به ماموریتی خطرناک فرستاده میشوند تا آزمایشگاه شیطانی نازیها را نابود کنند، ولی این پلات ساده در دستان جیمز گان تبدیل به چیزی بسیار متفاوت نسبت آثار کلیشهای هالیوود میشود.
نمیتوان گفت که The Suicide Squad یا همان جوخهی خودکشی۲ بهترین اثر جیمز گان است ولی با قطعیت میتوان این فیلم را در مقام دوم بهترین آثار این فیلمساز قرار داد. جوخهی خودکشی۲ فیلمی است که کاملا تحت کنترل سازندهی آن بوده و مثل دفعات قبلی توسط استدیو قصابی نشده، به همین دلیل مخاطب میتواند علاوه بر یک فیلم کامیک بوکی استدیویی شاهد قدرت و خلاقیت یک فیلمساز افسار گسیخته نیز باشد.
اتمسفر فیلم
حال و هوای این فیلم نست به فیلم قبلی که سعی در پیروی از استایل دارک و خشن زک اسنایدر داشت بسیار متفاوت است، اتمسفر این فیلم برخلاف اکشنهای خشن و خونینش بسیار لایتتر و کمدیتر از فیلم قبلی است. به طور کلی از حال و هوای فیلم میتوان فهمید که سازندگان میدانستند با چه چیزی رو به رو هستند و متریالی را که با آن به سراغ ساختن این فیلم رفتهاند را به خوبی شناختهاند و با درک هویت این شخصیتها و داستانهایشان توانستهاند اثری سرگرم کننده، خشن و کامیک بوکی خلق کنند که دقیقا همان چیزی است که این کاراکترها برایش خلق شده بودند؛ کاراکترهای متنوع و غیرقابل پیشبینی که به ماموریتهایی به شدت خطرناک فرستاده میشوند که یا پیروز شوند یا بمیرند.
ده دقیقهی ابتدایی فیلم با موفقیت میتواند کل فیلم و ایدهی آن را معرفی کند و نشان میدهد که عضو جوخهی خودکشی بودن به چه معناست و به خوبی حال و هوای فیلم را نشان میدهد. در ادامه داستان بر روی شخصیتهای اصلی متمرکز میشود، در اینجا ریتم داستان کمی کند میشود تا شخصیتهای اصلی را معرفی کند.
سبک فیلمسازی
مهمترین نکتهای که در رابطه با این فیلم و تمام آثار جیمز گان به ذهن میرسد که او را از دیگر فیلمسازان متمایز میکند توانایی او در جذب کردن توجه مخاطب به عجیبترین و غیر عادیترین وقایع و کاراکترهاست، جیمزگان میتواند تنها با یک دیالوگ دل مخاطبش را به حال یک ستارهی دریایی غول پیکر تک چشم که در حال نابودی یک شهر است بسوزاند و بیننده را عاشق یک کوسهی ناطق بکند کاری که کمتر فیلمسازی قادر به انجام آن است.
تقریبا میتوان گفت که فیلمهای جیمز گان به اپیزودهای سریال ریک اند مورتی شباهت دارند و نکته این است که ساخت یک فیلم بر اساس داستانهایی شبیه به سریال ریک اند مورتی نقریبا غیرممکن است به این دلیل که مدیوم کارتون و انیمیشن این بستر را فراهم میکند تا سازنده هرکاری که دلش میخواهد انجام دهد ولی این لاکچری در لایو اکشن وجود ندارد، با این حال جیمز گان توانسته با سبک فیلمسازی جذابش کاری کند که عجیبترین و غیر منتظرهترین وقایع برای ما عادی به نظر بیایند.
کاراکترها
این فیلم مانند دیگر آثار جیمز گان از کاراکترهای اصلی و فرعی بسیاری برخوردار است، جیمز گان با ساخت فیلم نگهبانان کهکشان ثابت کرد که میتواند از پس ساختن یک اثر خوب و به یاد ماندنی بر اساس یک مشت کاراکتر ناشناخته و عجیب غریب بر بیاید، حالا او در این فیلم دوباره به سراغ فرمول مخفی خود رفته و همین کار را تکرار میکند.
در رابطه با شخصیتها باید به این اشاره کرد که جوخهی خودکشی۲ برخلاف فیلم قبلی که جایگاه کاراکتر اصلی بین چند شخصیت دست به دست میشد، تنها یک کاراکتر اصلی دارد که بیننده از زاویهی دید او داستان را تماشا میکند؛ کاراکتر بلاد اسپورت. در ابتدای کار قرار بود که ویل اسمیت دوباره برای ایفای نقش کاراکتر ددشات در این فیلم حضور پیدا کند، ولی او حاضر به بازی کردن در قسمت دوم این فیلم نشد، به این دلیل سازندگان کاراکتر بلاد اسپورت را که شباهت های بسیاری با کاراکتر ددشات داشت را جایگزین این شخصیت کردند.
قدرتهای این شخصیت جز یک سری کلیشههای همیشگی ویلنهای کامیک بوکی چیز تازهای نیست، قدرتهایی مثل توانایی بالا در هدف گیری و تسلط به اصلحههای مختلف، ولی خصوصیات این شخصیت و داستانی که برای او نوشته شده به علاوهی بازی خوب ادریس البا در این نقش باعث شده که از این کاراکتر کلیشهای یک شخصیت جذاب و قابل توجه ساخته شود که تماشای او در طول داستان و مبارزاتش بسیار سرگرم کننده و جذاب هستند. ادریس البا هم این کاراکتر را به خوبی بازی میکند و تا حدی روی دست ویل اسمیت میزند.
در ادامه شخصیت پیس میکر با بازی جان سینا وجود دارد، این کاراکتر در ابتدای کار به شکل یک پارودی برای کاپیتان امریکا نشان داده میشود، از لباس رنگارنگش گرفت تا ایدئولوژیهای وطن پرستانهاش، او برای برقراری صلح حاضر به انجام هرکاری است، برای او اهمیتی ندارد که چند زن، مرد و بچه را در راه صلح سلاخی میکند چراکه برای او هیچ چیز مهمتر از صلح نیست. بیشتر لحظات این شخصیت کمدی هستند و در قالب شوخی و جوک نشان داده میشوند، ولی در پایان و اوج این فیلم نمای دیگری از این کاراکتر نشان داده میشود که بخاطر تصور قبلی بیننده از این شخصیت بسیار شکه کننده و تنش برانگیز است و همچنین باعث چند بعدی و جذابتر شدن این کاراکتر میشود؛ همچنین جان سینا به طرز غافلگیر کنندهای به خوبی به جای این کاراکتر را ایفای نقش میکند؛ چیزی که انتظارش را از او نداشتیم. بدون شک این کاراکتر از هایلایتهای کل فیلم است.
کاراکتر هارلی کویین هم مثل همیشه به عنوان یک دختر احمق و دیوانه که در عین حال یک ماشین کشتار جمعی است نشان داده میشود، شخصیت او عمق خاصی ندارد ولی این دفعه برای این کاراکتر لحظات قویتری نوشته میشود که نسبت به دو فیلم قبلی او بارها به یاد ماندنیتر هستند، مارگو رابی هم مثل همیشه در این نقش میدرخشد.
نقاط ضعف کاراکترها
در مورد باقی کاراکترها به طور خلاصه میتوان گفت که همگی لحظات مهم خود را میگیرند و تا اندازهی مناسبی به آنها پرداخته میشود. از میان کاراکترهای اصلی تنها شخصیتهایی که میتوان گفت حضورشان آنچنان اهمیتی در داستان ندارد کاراکتر کینگ شارک و پوکدات من هستند. پوکدات من در فیلم نقش زیادی در پیشبرد پلات ندارد و عدم حضور او تفاوت زیادی در داستان ایجاد نمیکند با این حال این شخصیت آرک کوچک شخصی خود را در طول داستان پیش میگیرد که ارتباطی با داستان اصلی ندارد اما بهتر از هیچ است، ولی اگر برای حضور این شخصیت دلیل مهمتری وجود داشت خیلی بهتر میبود.
درمورد شخصیت کینگ شارک هم همین مسئله صدق میکند کاراکتر او آرک شخصی خود را دارد که تاثیر چندانی روی داستان نمیگذارد ولی بر خلاف پوکدات من کینگ شارک با دیگر کاراکترها ارتباط زیادی دارد و تاثیر زیادی روی ارتباط آنها با هم میگذارد، همچین دیزاین، دیالوگها و نقش آفرینی سیلوستر استالونه به جای این کاراکتر همه دلایلی هستند که مخاطب با این او ارتباط خوبی میگیرد و مشتاق دیدن دوبارهی شخصیت او میشود، بدون شک دیدن کاراکتر کینگ شارک از مفرحترین بخشهای کل فیلم است بخاطر همین ایراد چندانی به این کاراکتر وارد نیست.
ویلن داستان
- این بخش دارای اسپویل میباشد
داستان در ابتدا کاراکتر ثینکر را به عنوان ویلن اصلی یا کسی که در انتها دربرابر جوخه قرار میگیرد معرفی میکند ولی در آخر با مشخص شدن حقیقت، معلوم میشود که ویلن اصلی داستان و کسی که پشت تمام این ماجراها بوده خود دولت امریکا میباشد و در اینجاست که کاراکتر پیس میکر از ماموریت اصلیاش که نابودی تمام مدارک مربوط به ارتباط بین دولت امریکا و پروژهی ستارهی دریایی است رونمایی میکند، او برای بهدست آوردن و نابودی مدارک دربرابر ریک فلگ و دیگر اعضای جوخه قرار میگیرد و حتی موفق به کشتن ریک فلگ هم میشود، پس میتوان گفت که در انتهای داستان او ویلن اصلی است، با این حال دو کاندید دیگر هم برای جایگاه شرور وجود دارد استارو و آماندا والر.
در کل میتوان از جهات متفاوتی به این فیلم و ویلن اصلیاش نگاه کرد و در آخر بیننده آزاد است تا بر اساس رفتارها و و تصمیماتی که شخصیتّها در طول داستان میگیرند، ویلن اصلی را خود از میانشان انتخاب کند. ولی بدون تردید نداشتن یک ویلن ثابت از ابتدا تا انتهای فیلم، نکتهی منفیای برای این فیلم محسوب نمیشود چرا که ایده کلی فیلم درباهی گروهی از ابرشرورها است که تحت کنترل یک ابرشرور دیگر به ماموریتهایی میروند که حتی حقیقت را دربارهاش نمیدانند و بخاطر طبیعت شرورانهای که دارند در هر لحظه میتوانند به هم خیانت کنند، به همین دلیل نداشتن ویلن ثابت در این فیلم را میتوان یک نکتهی مثبت و حتی واقع گرایانه در نظر گرفت.
شکست فیلم در باکس آفیس
وضعیت خطرناک ویروس کرونا، عدم تمایل مردم برای رفتن به سینماها، ناشناخته بودن شخصیتها، محبوب نبودن آیپی جوخهی خودکشی، انتشار این فیلم در HBO Max و ردهی سنی بالای آن همه دلایلی هستند که باعث شکست جوخهی خودکشی در باکس آفیس شدهاند. تا الان هم که این مقاله نوشته شده است این فیلم وضعیت خوبی در باکس آفیس نداشته و تقریبا شکست خورده محسوب میشود که واقعهی نا امید کنندهای است چرا که این فیلم به خودی خود یکی از بهترین آثار سینمایی دیسی میباشد و برخلاف آثار قبلی، استدیو دخالتی در ساخت آن نداشته که قدمی مثبت در ساخت آثاری بسیار بهتر است، ولی با شکست این فیلم در باکس آفیس معلوم نیست که وارنر باز چه تغییری در سیاسیتهایش اعمال خواهد کرد و چه تصمیمی برای ادامهی دنیای سینمایی دیسی خواهد گرفت، با این حال باید امیدوار بود که ساخت این چنین آثار آزادانه و خلاقانه متوقف نشود.
حرف آخر
در حال حاضر در دروانی هستیم که برای دیدن و فهمیدن یک فیلم ابرقهرمانی باید دهها فیلم و سریال را از قبل دیده باشیم، به همین دلیل نمیتوانیم برای دو ساعت بنشینیم و از یک فیلم به تنهایی و فقط برای همان دو ساعت لذت ببریم، ولی جیمز گان توانسته با ساخت جوخهی خودکشی۲ این تجربه را بار دیگر برای مخاطبانی که در دریایی از محصولات ماورل گم شده بودند ممکن کند، جوخهی خودکشی۲ فیلمیست که میتوانید در هر زمان بدون نیاز به اطلاعات قبلی به سراغ آن بروید و برای دو ساعت کوتاه از واقعیت زندگی روزمره جدا شوید و از تخیلات عجیب و غریب یک فیلمساز لذت ببرید.
.
نقل از سینما-فارس