کاراکتری که سیامک انصاری در فیلم «ساعت پنج عصر» بازی کرده، شاید بیشتر مناسب قامت مهران مدیری باشد. مدیری که احتمالاً با درک شرایط دشوار جلوی دوربین بردن نخستین فیلمش، این بار از به عهده گرفتن رُل یک خودداری کرده، می توانست میدان داری بهتری در این نقش داشته باشد. مرد پخمه مآب و بی دست و پایی که برای خارج شدن از موقعیت های نابهنجاری که در آنها گرفتار آمده و البته، رندی های خاص خودش را هم دارد. این شمایل آشنا سالهاست در ذهن تماشاگران بازیهای تلویزیونی و ویدئویی مدیری حک و پذیرفته شده است. مدیری در مواردی که قهرمان قصه اش را جا به جا می کند و این وظیفه را به دوش دیگری می گذارد، انتخابش همواره سیامک انصاری بوده. انصاری که گویی همان قالب مرد دست و پا چلفتی را از مدیری به ارث برده، با حذف یا کمرنگ کردن دُز رندی و شیطنت، چهره متفاوتی را به تصویر می کشد. انصاری در ساخته های مدیری مرد میانسال ساده لوح و با نزاکتی است که جامعه، هنجارهای بحق او را ناهنجار می داند و و خواسته های معقولش را زیاده طلبی تلقی می کند. او باید مدام بکوشد تا اطرافیان و خانواده اش را مجاب به پذیرش و فهم مناسبات عرفی و قانونی کند. برای رسیدن به مطالبات عادی اش سرکوفت بشنود و تحقیر شود یا ابزار دست افرادی باشد که قصد سو استفاده از او را دارند. این خصوصیات محمل اصلی مدیری در نگارش فیلمنامه «ساعت پنج عصر» بوده تا بر اساس آن، خرده روایت هایی را سر راه شخصیتش بچیند و به موازات پرداختن به این رفتارها، او را بپرورد.
«ساعت پنج عصر» چندان فیلم قصه محوری نیست و این کاراکتر و جنس درونیات اوست که موقعیت می سازد یا ماجرا پیش می آورد. در واقع چنین شخصیت کودکانه ای پتانسیل آنرا دارد تا در هر میزانسنی گرفتاری ای را گریبانگیر خود ببیند؛ می خواهد پانسمان یک جراحت باشد یا رسیدن به یک بانک، در هر حال این کاراکتر دچار آفتی می شود که شاید خیلی در بروز آن مقصر نباشد. آنچه مدیری از این شخص خواسته، تنها اندکی اغراق در سادگی و صداقت است تا در پیوند با فانتزی نسبی حاکم بر اثر، تضاد و تناقض بیافریند و به بستر کمدی فیلم کمک کند. مدیری نشان داده اصولاً شیفته چنین تضادهایی در مواجهه دو قطب ساده و زیرک است که گاه زیرکی، جای خود را با بی تفاوتی عوض می کند. گرچه در این معادله، قهرمان ما همواره روی سکوی ساده لوحی ایستاده و عملکردش برای تغییر شرایط، کند، کم اثر و کوته فکرانه به نظر می رسد.
انصاری برای چنین نقشی ایده آل است. او با چشمانی اغلب از حدقه در آمده در رویارویی با یک بحران یا حتی گره، همچنان از موضع مردی مودب پایین نمی آید و این چالش، به ویژه در جامعه عصبی و پرخاشگر امروز، ذاتاً مضحک است.
از سویی، مدیری که ثابت کرده در کمدی سازی به سمت کمدی های کلاسیک گرایش و دلبستگی خاصی دارد، با کمترین میزان دیالوگ و اتکای بیشتر به موقعیت سازی از طریق تصویر، تماشاگر را با دنیای تازه ای آشنا می کند. دنیایی که در آن تشخیص فانتزی و واقعیت از یکدیگر نشدنی و اصولاً بدون کارکرد است و برای لذت بردن از چنین مضمونی، باید تن به اتمسفر قصه داد و از به کارگیری اسلحه منطق در رد رویدادهای فیلم خودداری کرد. اینکه کاراکتر اصلی با عنایت به شغل وکالت، می تواند بدون مراجعه به بانک، قسط خانه اش را همچون دفعات مختلفی که مبالغ متعدد را به ضرورت داستان پرداخت می کند، از عابر بانک واریز کند و یا اصلاً نفس قبول اینکه خانه اش به دلیل دیرکرد قسط، در معرض از دست رفتن است از سوی مردی با این هویت شغلی و اجتماعی، هیچیک پذیرفتنی نیست. مدیری اما با پیش زمینه ای غنی از فانتزی سازی، سناریواش را نوشته و پشت دوربین نخستین فیلمش رفته و توقع دارد جنبه های واقع گرایانه فیلمش، تحت الشعاع عناصر فکاهی و غیر جدی قرار گیرد.
انصاری هم در جانبخشی به چنین کاراکتری مسیر سختی داشته و این بار بر خلاف تجربه های پیشین باید یک تنه با حوادث مواجه شود. حال آنکه تاکنون او در برابر یا در کنار کاراکترهایی بوده که مدیری ایفا کرده و در همزیستی این دو، تماشاگران بارها خندیده اند. مدیری هر چند در استفاده از انصاری در فصل های متعددی از فیلم موفق است، اما همچنان با تماشاگری دست و پنجه نرم می کند که انصاری را منهای مدیری یا منفعل می بیند و یا او را با اکراه می پذیرد.
انصاری در لحظه های برخورد با اعتراض کارگران و هجوم گارد ویژه طنز تلخی می سازد که در راستای همان علاقه مدیری به کمدی های کلاسیک است.کمدی ای که نظیر آنرا در «عصر جدید» دیده ایم؛ جایی که چارلی چاپلین به اشتباه پرچم افتاده از کامیونی را بر می دارد تا در یک سو تفاهم به عنوان رهبر کمونیستها دستگیر شود! این علقه مدیری در خیلی از صحنه ها به فیلم های هارولد لوید هم حس می شود. این نکته در صحنه های شلوغی مترو یا بیمارستان هم به عنوان هجویه ای انتقادی قابل لمس است.
در عین حال انصاری همچنان در خیلی از صحنه ها خلاء حضور مدیری را حس می کند و بار آنرا به دوش می کشد. مسئله ای که مدیری شاید به آن فکر نکرده است. نگاه کنید به یکی از سکانس های فوق العاده فیلم، جایی که انصاری پاسخگوی بازجوی مجهول الهویه ای با بازی مدیری است. بده بستانهای دیدنی این دو که بیشتر با بازی در سکوت مدیری همراه است، چنان حس و حال خوبی در همان زمان به فیلم تقدیم می کند که طراوتش در سایر دقایق فیلم کمتر دیده نمی شود.
آن رعب انگیزی مدیری در این نقش با آن گریم و رنگ لنز چشم، بازی بدون اکت و مضمون پرسش و پاسخهای مضحک و پر نوسان سکانس چنان نمونه کمتری از آن در سینمای کمدی سراغ داریم.
انصاری در «ساعت پنج عصر» برای نخستین بار در شرایطی قرار گرفته که باید پاسخگوی حجم انبوهی از انتظارات تماشاگران باشد. درست شبیه موقعیتی که مدیری در اولین فیلمش آنرا تجربه می کند.
انصاری در این مسیر برای رسیدن به مطلوب تلاش زیادی کرده و حتی در مواردی از وجهه تلویزیونی اش هم فراتر رفته، ولی کماکان به دلیل جای گرفتن در سایه مدیری، مکمل دیده می شود و نه اصلی.