جاستین “Justin” و اسکارلت “Scarlett” نمیتوانند از هم دور بمانند !
مسائل بین جاستین “Justin” و اسکارلت “Scarlett” پیچیده و گرم شده است ، اما تنها تا زمانی که جاستین “Justin” بگوید «فوبه»”Phoebe” !
واکنش اسکارلت “Scarlett” را میبینیم و متوجه میشویم که
جاستین “Justin” حال و هوای بین آن ها را خراب کرده است . جاستین”Justin” قبل از اینکه روی تخت اسکارلت “Scarlett” بیهوش شود از او عذرخواهی میکند . صبح روز بعد جاستین “Justin” هیچ خاطرهای از شب گذشته ندارد . پس از این که اسکارلت “Scarlett” کمی جاستین “Justin” را اذیت میکند ، اسکارلت “Scarlett” متوجه این حقیقت میشود که هنگامی که جاستین “Justin” بیهوش شد ، بین آن ها هیچ اتفاقی نیفتاده است .
احساس شرمندگی میکند و جاستین “Justin” از او عذرخواهی میکند .
بعد از آن سر شام ، اسکارلت “Scarlett” متوجه میشود که «فوبه»”Phoebe” چه کسی است و درمورد وجود دوست مذکر جدید او آگاهی مییابد .
اسکارلت “Scarlett” ، جاستین “Justin” را با این موضوع مواجه میکند ، متوجه میشود که جاستین او را نمیخواهد و تنها به دنبال یک حرکت ارتجاعی بوده است . اسکارلت “Scarlett” همچنین درمورد اینکه چطور او را «فوبه»”Phoebe” صدا زده بود با او صحبت کرد .
به عنوان یک تسویه کردن ، اسکارلت “Scarlett” پیشنهاد داد که آن ها بهتر است که فقط با یکدیگر دوست باشند .
در حالی که جاستین “Justin” موافقت میکند ، به وضوح نشان دهندهی این است که میان آن ها کشش وجود دارد . بعد از کمی نوشیدن ، آشکار شد که جاستین و اسکارلت “Scarlett” بعد از تمام اینها اصلاً نمیتوانند با همدیگر دوست باشند .
و در این حین جاستین به اسکارلت “Scarlett” ابراز احساسات میکند و احساساتشان برای هم شروع به فوران شدن میکند .
در ضمن اینکه «آلف»”Alf” میز ها را چرخاند و به جان”John” حمله کرد و به او پیشنهاد داد که وظیفهی نگهداری از کودک را برای لوک “Luc” انجام دهد .
ماریلین “Marilyn” به خانه میرسد تا جان”John” پیدا کند که از لوک”Luc” مراقبت میکند و سعی میکند اما در ابراز احساساتش به او شکست میخورد .
با این حال او از این موضوع سوء تعبیر میکند و فکر میکند که جان “John” این کار انجام میدهد تا او را مجبور به تصمیم گیری کند .
دستپاچه و مضطرب میشود و شروع به دور کردن احساس ترسش از خود میکند تا نبیند که بچه در حال رشد کردن است و ادعا میکند که این میتواند جزو خودخواهی آن ها باشد که یک بچه از خودشان داشته باشند .
در نقطهی دیگر ، زیگی”Ziggy” زمانی که او بهش پیشنهاد کاری را در گاراژ داد ، شاد و هیجان زده میشود و تلاش میکند تا رابطهاش را با مگی”Maggie” بازسازی کند .