توجه : این نقد تا حدودی داستان فیلم Avengers: Endgame را لو میدهد. اگرچه سعی میکنم از بیان اسپویلهای بزرگ و مهم خودداری کنم، اما بعضی از نقاط ابتدایی داستان در این نقد بیان میشوند. اگر دوست دارید این فیلم را بدون هیچ اسپویل و لو رفتنی ببینید، لطفا این نقد را نخوانده و پس از تماشای فیلم آن را مطالعه کنید.
تنها فیلمی که میتواند از Avengers: Infinity War «انتقامجویان: جنگ ابدیت» بزرگتر باشد آن فیلمی است که قرار است با پیامدهای آن روبرو شود. Avengers: Endgame «انتقامجویان: آخر بازی» فقط از نظر مدتزمان از Infinity War طولانیتر نیست و بهتر است آن را صرفا بزرگتر خطاب نکنیم. این فیلم یک دنبالهی مرسوم نیست. این نتیجهگیری ۱۰ سال گذشتهی دنیای سینمایی مارول (MCU) است – ۲۱ فیلمی که مخاطبان زیادی در سراسر دنیا عاشق آنها هستند. اگرچه مقالات زیادی دربارهی تاثیرات دنیای سینمایی مارول بر صنعت سینما نوشته شده و نوشته خواهد شد، در Avengers: Endgame شاهد تاثیرگذاری روایت داستان هستیم. شما تاکنون یا عاشق این شخصیتها و داستانهایشان شدهاید یا از آنها خوشتان نمیآید. این سرمایهگذاری، در Endgame سودآوری به شدت بزرگی دارد، آن هم با فیلمی حماسی که در لحظاتی هیجانانگیز، خندهدار و قدرتمند هم هست. Avengers: Endgame صرفا تمام آن چیزی که از یک بلاکباستر انتظار داریم نیست، بلکه چیزی است که فقط دنیای سینمایی مارول از پس ارائهی آن برمیآید.
۲۳ روز پس از وقایع Infinity War، آن ابرقهرمانانی که زنده ماندند همچنان به دنبال انتقام گرفتن از تانوس (با بازی جاش برولین (Josh Brolin)) هستند. اگرچه، امیدهای آنها برای خنثی کردن بشکن تانوس بینتیجه میماند، و قهرمانان مجبور میشوند دنیایی را بپذیرند که در آن نیمی از مردم نابود شدهاند. سپس اسکات لنگ (با بازی پل راد (Paul Rudd)) با ایدهای که در سر دارد یعنی سفر در زمان دوباره وارد داستان میشود. قلمروی کوانتومی با کمی دستکاری، به کسانی که واردش میشوند اجازه میدهد در زمان سفر کنند. قهرمانان پراکنده شده دوباره دور هم جمع میشوند و نقشهای برای به دست آوردن سنگهای ابدیت قبل از اینکه تانوس آنها را به دست آورد میکشند، تا از آنها برای خنثی کردن آسیبهای واردشده به دنیا استفاده کنند. البته، در همین حین که نقشهی شکنندهی آنها شروع به از همپاشی میکند، تانوس دوباره فرصتی پیدا میکند تا پیروز میدان باقی بماند.
پس از تماشای Infinity War با این مسئله درگیر بودم که آن نیمی از داستان بود، و با اینکه آن فیلم را چندین بار تماشا کردم، اما هنوز هم به نظرم این نکته مشکل اصلی آن فیلم بود. شخصیت منفی آن فیلم، در واقع شخصیت اصلی است چون اوست که داستان فیلم را پیش میبرد، و با اینکه تماشای همکاری ابرقهرمانان غیرمحتمل در کنار هم جالب و لذتبخش است، اما آن نقطهی پایان باعث میشود داستان نصفه و نیمه تمام شود. به همین دلیل، Avengers: Endgame همان نتیجهگیری نهایی است که مدتها منتظرش بودیم، آن هم در حالی که این فیلم داستان و خطرات مخصوص خودش را هم دارد. حتی اگر خط داستانی اصلی فیلم را قبل از تماشای آن بدانید، کارگردانان جو و آنتونی روسو (Joe and Anthony Russo) خودشان را به عنوان استادان روایت داستانی پیشرونده به شما اثبات میکنند. حتی با وجود اینکه Avengers: Endgame طولانیترین فیلم مارول است، اما اصلا بیش از حد طولانی به نظر نمیآید.
تصمیم عالی جدا کردن و درهم شکستن دوبارهی شخصیتها – این بار تقسیم آنها به تیمهای مختلف برای به دست آوردن سنگهای ابدیت در دورههای زمانی مختلف – نه تنها باعث ایجاد دینامیکهای بامزه بین شخصیتها، بلکه باعث به وجود آمدن داستانی میشود که هرگز راکد و ایستا نیست. هر صحنه با هدف خاصی در فیلم قرار داده شده، و با اینکه میتوانید این کنایه را به فیلم بزنید که چرا صحنههای خاصی از فیلم آنقدر باشکوه و چشمگیر نیستند، باید به این نکته توجه کنید که در این فیلم صحنههای باشکوه تا زمان نقطهی اوج فیلم در اولویت دوم قرار دارند. روسوها به دلیل بیان داستانهای شخصیتمحور به خودشان افتخار میکنند، و به همین دلیل Endgame اینقدر عالی و جذاب شده است. فیلم با سقوط سفینهها از فضا یا انفجارهای بزرگ که دنیا را به نابودی میکشانند شروع نمیشود. بلکه با هاکای (با بازی جرمی رنر (Jeremy Renner)) شروع میشود، آن هم زمانی که خانوادهاش را از دست میدهد. سنگینی این غم آنقدر در فیلم نفوذ میکند که ما هرگز فراموش نمیکنیم هدف شخصیتهای ما از جنگیدن چیست.
شاید برخی این نتیجهگیری را فقط یک دکمهی خنثی کردن بزرگ خطاب کنند، اما Avengers: Endgame خیلی خوب بلد است با سنگینی پیامدها کنار بیاید. Endgame جستجویی برای یک نتیجهگیری عالی برای هرکدام از ابرقهرمانان نیست، و همچنین تجلیلی برای وضعیت موجود در داستان هم نیست. اتفاقاتی در این فیلم میافتند که دنیای سینمایی مارول به دلیل آنها دچار تغییر خواهد شد. این باعث میشود هدف Infinity War و Endgame چیزی فراتر از صرفا بازگرداندن شخصیتهای پودرشده باشد. اگر از قبل میدانستم فیلم به کدام سمتی خواهد رفت، ممکن بود از برخی لحظات مهیج آن لذت نبرم، اما پیامدهای اتفاقات همچنان در داستان مهم و تاثیرگذار هستند. حین تماشای Endgame با وجود اینکه میدانستم تانوس قرار نیست برندهی ماجرا باشد اما همچنان نگران بخشهای مختلف ماموریت بودم.
قسمتی از فیلم که باید کمی پیامدها را نادیده بگیرید بخش سفر در زمان است. در یک بخش، رودی (با بازی دان چیدل (Don Cheadle)) میپرسد چرا آنها به گذشته نمیروند و تانوس را در نوزادی نمیکشند، که هالک جواب میدهد این کار باعث به وجود آمدن پارادوکس زمانی میشود، چون شما در واقع دلیل اصلی بازگشت خود به گذشته را پاک کردهاید. اما همینطور که Endgame پیش میرود، میبینید که هدف سازندگان، ساخت یک فیلم سفر در زمانی با بودجهی بالا نبوده، که فقط بخواهد مسائل پیچیدهی سفر در زمان را به شکلی ساده نشان دهد. مثل خیلی دیگر از فیلمهای سفر در زمانی، شما باید منطق را کنار گذاشته و زیاد نگران حفرههای داستانی نباشید. بله چنین حفرههایی وجود دارند، اما Endgame به این دلیل به موفقیت میرسد که تمرکز خودش را روی شخصیت و داستان قرار داده، نه به این دلیل که میخواهد نظریهی سفر در زمان را اثبات کند.
علاوه بر این، بدون سفر در زمان، شما نمیتوانید وسعت داستانیای که دنیای سینمایی مارول طی این سالها فراهم کرده را تجربه کنید. وقتی شخصیتها وارد فیلمهای قبلی خودشان میشوند ارزش و معنای بیشتری نسبت به این دارد که آن سنگ ابدیت را از جای دیگری که تاکنون آنجا نبودهاند به دست آورند. وقتی با شخصیتهای آشنا و قدیمی روبرو میشوند، حضور آن شخصیتها معنا و مفهومی دارد. این فقط نمایشی مداوم از حضور افتخاری بازیگران نیست، بلکه یادآور ماجراجویی ۱۱ سالهای است که تجربه کردهایم و همچنین در برخی موارد بعضی از فیلمهای قدیمی مارول را بهبود میبخشد.
اما باز هم همهچیز به شخصیتپردازی برمیگردد و تقریبا همهی شخصیتها فرصتی برای درخشش پیدا میکنند. سکانسی وجود دارد که تمرکزش را روی ماجراهای تونی استارک (با بازی رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr)) و استیو راجرز (با بازی کریس ایوانز (Chris Evans)) قرار میدهد، و با اینکه محل قرار گرفتنش در فیلم کمی تصادفی به نظر میآید، اما اصلا برای ما مهم نیست چون این سکانس در خدمت آن دو شخصیت، اینکه چه چیزی را از دست دادهاند، چه چیزی را باید به دست آورند، و چه مسیری در پیش دارند قرار گرفته است. این از آن صحنههایی است که فقط زمانی موفق عمل میکند که چندین فیلم را با حضور آن شخصیتها تماشا کرده باشید، و چون مرد آهنی (آیرون من) و کاپیتان آمریکا برای شما مهم هستند، پس به کاری که انجام میدهند هم اهمیت میدهید.
خوشبختانه Avengers: Endgame هرگز شبیه یک رژهی پیروزی به نظر نمیآید بلکه خطرات و پیامدهای مخصوص خودش را دارد. این همان فرودی است که دنیای سینمایی مارول به آن نیاز داشت، و در بیشتر بخشها عالی ظاهر میشود. شاید این فیلم به صورت بخصوص دربارهی موضوع خاصی نباشد، و با این وجود تم جامع و کاملش – اینکه انتخاب روش زندگی اهمیت زیادی دارد – همچنان به لطف تصمیماتی که شخصیتها میگیرند عمیق و سنگین به نظر میآید. در طول سه ساعت فیلم هرگز احساس نکردم در حال تماشای هیجانهای ساده و سطحی هستم. بلکه احساس میکردم در حال تماشای فصل پایانی برای داستانی هستم که پس از آن قرار است داستان جدیدی خلق شود.
چون میخواهم از اسپویل کردن فیلم خودداری کنم، دربارهی بخشهای موردعلاقهام از فیلم هم صحبت نمیکنم تا مخاطبان هم مثل من آنها را تجربه کنند. دوست دارم مخاطبان هم هیجانها و خندههایی که من داشتم را تجربه کنند. آیا Endgame قابلیت تماشای مجدد و مداوم را دارد؟ واقعا نمیدانم! اصلا فکر نمیکردم Infinity War چنین قابلیتی داشته باشد، اما طی این مدت چندین بار آن را تماشا کردهام. اما احتمال میدهم Endgame هم از چنین آزمونی سربلند بیرون بیاید چون عشق ما نسبت به این شخصیتها، داستانهایشان و دنیایشان را درک میکند. Avengers: Endgame به نوعی یک پایان است، اما پایانی باشکوه و بینظیر…