خلاصه داستان:
منیر ( شیرین یزدان بخش ) پیرزنی است که تمام اعضای خانواده اش در یک قرن اخیر تاریخ ایران درگیر مبارزات سیاسی بوده اند و حالا او با چالشی بزرگ درباره اتفاقات سال 88 مواجه شده است.
کارگردان :
محسن امیریوسفی : متولد سال 1350 در شهر آبادان می باشد و تا به امروز 3 فیلم بلند سینمایی ساخته که هرکدام آنها چندین سال توقیف بوده است! نخستین اثر توقیف شده او « خواب تلخ » بود و پس از آن « آتشکار » را روانه سینما کرد و « آشغال های دوست داشتنی » سومین اثر سینمایی او محسوب می شود که با 6 سال تاخیر به سینما آمده.
نقد فیلم « آشغال های دوست داشتنی » :
« آشغالهای دوست داشتنی » محسن امیریوسفی سالها بود که در انبار وزارت ارشاد خاک می خورد و هیچکس پاسخی برای دلایل توقیف این فیلم ارائه نمی داد. امیر یوسفی نیز طی این سالها بارها بصورت کتبی یا شفاهی مراتب اعتراض خود را به گوش توقیف کنندگان فیلم رساند تا اینکه پس از 6 سال سرانجام فرصت اکران فیلم مهیا و از لیست آثار بلاتکلیف خارج شد.
« آشغال های دوست داشتنی » درباره تقابل میان نسل ها و تفکرات گوناگون در بستر یک خانواده است و اغلب رویدادهای فیلم نیز بصورت نمادین روایت می شوند. مامان منیر که در اینجا ایران است، میزبان تمام تفکرات چپ و راست است و سعی دارد همه آنها را به آرامش دعوت کند تا بتوانند در کنار هم روزگارشان را سپری نمایند اما اعضای خانواده او هرگز از این قانون تبعیت نمی کنند. نگاه سورئال امیر یوسفی به سوژه اش برخاسته از عادت تقریباً همیشگی سیر فیلمسازی اوست. وی سالها پیش در « خواب تلخ » شخصیت اصلی داستانش را با عزرائیل مواجه می کرد و در « آتشکار » نیز پدر درگذشته به زندگی مرد باز می گشت. در اینجا نیز منیر به سراغ قاب عکس افراد درگذشته ( منهای یکی از پسران ) می رود.
یکی از مهمترین ایراداتی که می توان به قصه « آشغالهای دوست داشتنی » وارد دانست این است که در آن شخصیتی ساخته نمی شود و هر فردی که در فیلم دیده می شود یک تیپ مشخص و کلیشه ای است که دقیقاً منطبق بر کلیشه های ترسیم شده در ذهن مخاطب – چه درست و چه غلط – رفتار می کند. شخصیت پسر رزمنده ، دقیقاً همان روحیه ای را دارد که در تمامی آثار دفاع مقدس از رزمندگان به تصویر کشیده می شود. او تندرو است و اتاقش نیز سرشار از المان های مذهبی و انقلابی است و در سوی دیگر، برادر منیر قرار دارد که یک فرد چپ گرای چریکی قیل از انقلاب است و مطابق کلیشه ها، یکدنده است و به دلیل آرمان ها و اعتقاداتش به استالین و مارکس با دیگر اعضای خانواده اختلاف عمیقی دارد. پدر خانواده نیز فردی فعال در دوران کودتای 28 مرداد بوده که ظاهراً در اواخر عمر توبه کرده و به مکه نیز سفر کرده و در نهایت پسر دیگر منیر که از ایران مهاجرت کرده و فردی درس خوان به تصویر کشیده می شود که همواره از همه سو مورد تحقیر قرار می گیرد!
تقابل این افراد با یکدیگر می توانست چالش های جذابی را در طول داستان ایجاد نماید اما برخلاف آنچه که انتظار می رود، فیلم تنها به بگو مگوهای قدیمی و نخ نما شده میان تفکرات مختلف می گذرد و به نقطه ای فراتر از آن نمی رسد. اینکه منصور ( شهاب حسینی ) دائما امیر ( صابر اَبَر ) را با واژه هایی نظیر ” مرتجع ” به تمسخر بگیرد و در آن سو امیر نیز از واژه هایی نظیر ” نوکر استالین ” استفاده کند، نمی تواند جایگزین شخصیت پردازی شود و فیلم نیز در این زمینه تلاشی صورت نمی دهد. تقریباً تمام مدت زمان فیلم به بگو مگو میان اعضای خانواده بابت اعتقاداتشان می گذرد اما در عین حال هرگز از دایره احتیاط نیز خارج نمی شوند و به همین جهت، این گفتگوها خنثی و بی اثر است.
در واقع امیر یوسفی خود می دانسته که نمی تواند موضوعات مطرح شده در داخل داستان را به چالش بکشد و گفتگوهای تیز و بُرنده ای را میان شخصیت های داستان برقرار نماید. نتیجه این تصمیم نیز روند خسته کننده داستان که در آن هیچ کدام از طرفین نمی توانند دیگری را قانع کنند و در این بین تنها به استفاده از کنایه های رایج گروه های چپ یا راست علیه یکدیگر مبادرت می ورزند. امیر یوسفی برای خروج از این وضعیت، یک خرده داستان عجیب را میانه فیلم مطرح می کند و آن محل مخفی کردن اسلحه ای است که منصور همیشه در اختیار داشته است. این موضوع تنها چندین دقیقه می تواند حس کنجکاوی مخاطب را برانگیزد اما خیلی زود از نفس می افتاد و به ورطه تکرار می افتد چراکه پس از مطرح شدن چنین موضوعی، هیچ تلاشی برای گستردگی جزئیات این ماجرا صورت نمی گیرد و به حال خود رها می شود.
فیلم همچنین در یک سوم پایانی، ماجرایی عاشقانه مطرح می کند که می توانست با پرورش صحیح آن، دل مخاطب را لرزه درآورد اما در ارائه این عاشقانه به حدی خام و دم دستی عمل کرده که نتیجه ای معکوس به همراه داشته و سوالات فراوانی را بر جای می گذارد که نمی تواند پاسخی برای آن بیابد. عاشقانه ای که می توانست در ماجرای سیاستی که قلبی در آن مشاهده نمی شود، یک رنگ سرخ بر جای بگذارد و چنان آن را پرورش دهد که سیاست، یک عنصر شکست خورده در مقابل قدرت عشق محسوب شود و آن را با تمام مفاهیم چپ یا راستش، به حاشیه براند. اما فیلم به اشتباه از این ظرفیت دوری می کند و تا جام فیلمنامه خالی باقی بماند.
با اینحال « آشغالهای دوست داشتنی » علی رغم مشکلات فراوانی که در روایت داستانش دارد، دارای ویژگی های مثبتی هم هست که توانسته اثر را از سقوط نجات دهد و آن بازی های بسیار خوب بازیگرانی است که شیمی مناسبی بین شان برقرار شده است. شخصیت های خلق شده توسط امیر یوسفی اگرچه مبتنی بر کلیشه ها هستند، اما نحوه تعامل شان با یکدیگر آشنا است و مخاطب می داند که به راحتی می تواند در اطراف خود نمونه های فراوانی از آنان را بیابد. این ارتباط گرم، با اجرای بسیار خوب بازیگران، فیلم را از رخوت و یکنواختی خارج کرده و جذابیت های فراوانی به آن می بخشد. شیرین یزدان بخش یکی از بهترین بازیگران فیلم و قابل درک ترین آنها نیز محسوب می شود که تماشاگر می تواند او را باور کند. او نماد وطنی است که همواره میزبان تقابل های سخت جناح و تفکرات گوناگون بوده و بدون جانبداری ، تنها قصد برقراری آرامش را داشته است.
اکبر عبدی نیز در نقش پدر خانواده، بارِ کمیک قصه را به دوش کشیده و به نظر می رسد بهترین انتخاب برای فیلم نیز بوده باشد. حبیب رضایی در نقش پسر درس خوان خانواده که درگیر فلسفه غرب و همچنین صابر اَبَر که رزمنده ای انقلابی و تند اما خام است، انتخاب های بسیار مناسبی برای فیلم به نظر می رسند. شهاب حسینی نیز اگرچه در مواقعی از نقش بیرون زده و غیر قابل کنترل می شود، اما روی هم رفته در ایفای نقش منصور موفق است. در میان نامهای بزرگ فیلم، هدیه تهرانی نیز به چشم می خورد که منفعل ترین بازیگر فیلم است. وضعیت نگار جواهریان نیز به مراتب از او بدتر است و مشخص نیست که آیا این انفعال به دلیل ممیزی هایی بوده که روی اثر اعمال شده یا این شخصیت های بی خاصیت از ابتدا با چنین وضعیتی در داستان گنجانده شده اند!
نکته مهم دیگری که امیر یوسفی در فیلم قصد انتقال آن به مخاطبش را داشته، دعوت به گفتگو و مصالحه است. تمامی شخصیت های « آشغالهای دوست داشتنی » در تضاد کامل با یکدیگر قرار دارند. یکی از آنها کاملاً راست و دیگری چپ است و مشاجره های فراوانی میانشان شکل می گیرد، اما زمانی که صحبت از حریم خانواده ( وطن ) می گردد، آنها متحد هستند و اختلافات را کنار می گذارند. آنها زمانی که سیاست را کنار می گذارند، تبدیل به یک خانواده عادی می شوند که دلشان برای یکدیگر تنگ شده و از حضور یکدیگر ابراز خوشحالی می کنند. امیر یوسفی به خوبی توانسته این فضا را در داستان مدیریت نماید.
« آشغالهای دوست داشتنی » گرم و لطیف، آشنا و قابل لمس اما تهی از ایده و نقطه عطف و گسترش طرح اولیه می باشد. محسن امیر یوسفی به خوبی موفق شده تا آدمهای داستانش را برای تماشاگر قابل لمس نماید و تماشاگر نیز به خوبی آنها را باور می کند، اما مشکل اینجاست که فیلم در طرح اولیه خود باقی می ماند و داستانش بسط و گسترش نمی یابد. سوال اصلی اینجاست که چطور فیلمی مثل « آشغالهای دوست داشتنی » سالها توقیف مانده است؟ فیلمی که حداقل تماشاگرش را به گفتمان و مهروری و دوستی در اوج اختلافات تشویق می کند و می تواند بر ذهن او تاثیر بگذارد. مشخصاً چنین فیلمی هرگز نمی بایست در انبار آثار بلاتکلیف ارشاد جای می گرفت.