Christina Applegate، گفت، بعد از بازی در سریال Dead To Me، از روان درمان استفاده کرده!
سریالی با ژانر کمدی تلخ از شبکه نتفلیکس!
به گزارش Variety، بازیگر سریال Dead To Me، بعد از بازی در سریال شبکه
نتفلیکس برای اینکه انرژی های منفی نقشی را که ایفا کرده از خود دور کند از یک
تراپیست ( روان درمان ) کمک گرفته است، وی حتی به عنوان یکی از تهیه کننده های اجرایی
این پروژه نیز در این کار حضور داشته. وی به خبرگزاری Variety، گفت، بازی در این سریال تاثیرات
جدی بر سلامت روحی و فیزیکی وی گذاشته بود.
توی یک صحنه Applegate، باید رقصی که الهام گرفته از * Fosse، است را انجام دهد و
برای انجام این رقص ” یک هفته حرکات کشش انجام داده “، چون قبل از آن صحنه ده
سالی بوده که نرقصیده است. این بازیگر 47 ساله به این خبرگزاری گفت، بدن ” پیرش ”
دیگه نمیتونه!
Applegate، به این خبرگزاری گفت:
جن، شخصیتی که ایفا کردم، با بدترین روش ممکن غصه میخوره!
Applegate، گفت، افراد برای غصه خوردن و اندوهگین شدن، نباید خودشون رو محدود کنن
باید راهی برای بیان و بروز انرژی های منفی وجود داشته باشه و اگه هرکسی یک سیستم حمایتی
داشته باشه که اصلا قضاوت نشه، عالیه!
وی گفت، برای اینکه برای این نقش آماده شوم، مجبور به دردهای قدیمی و شخصی زندگی خودم
از جمله فقدان شخصی که داشتم رجوع کنم. در حقیقت بعد از فیلمبرداری هم باید تراپی میشده
چون، این تراپی ها بالاخره عوارضی را همراه دارد.
Christina، اعتراف کرد، درمان دردهای قدیمی، علیرغم داغی که از خودشون به
جا میگزارن، چیز زیبایی هست و از اینکه توانسته تمام آنها را بشناسد، به خود افتخار
میکند.
از وقتیکه در فیلم Anchorman، ” گوینده “، در کنار Will Ferrell، ایفای نقش کرد
این نقشی بسیار متمایز برای وی است.
بعد از یک دهه کار نکردن، در اواسط دهه 2000، فیلم سینمایی Anchorman، را داشت و حالا
دوباره با بازی در سریال Dead To Me، درخشید.
از سال 1987 تا سال 1997، وی در سریال Married…With Children، ” متاهل …. بچه دار ”
درخشید و این کار بود که یقینا کار وی را تعریف کرد و به آن شکل داد و سپس در فیلم
فوق الذکر Anchorman، سال 2004، ایفای نقش کرد.
سریال Dead To Me، ساخته Liz Feldman، یک سریال با ژانر ** کمدی سیاه است که دیروز
3 می به نمایش در آمد. کریستینا در این سریال با همکاران فیلم قبلی اش Anchorman
یعنی Will Ferrell و Adam McKay، همبازی است.
* Fosse:
باب فاسی، زاده ۲۳ ژوئن ۱۹۲۷ درگذشته ۲۳ سپتامبر ۱۹۸۷، بازیگر، رقصنده، طراح رقص
کارگردان و فیلمنامه نویس امریکایی بود.
فاسی در سال ۱۹۲۷ در شیکاگو به دنیا آمد. پدرش نروژی-امریکائی بود و مادرش تبار ایرلندی داشت.
باب دومین فرزند از ۶ فرزند خانواده فاسی بهشمار میرفت. در جوانی به نیویورک نقل مکان کرد و
درآنجا با همسر اولش مری ان نیلس آشنا شد. بازیش در تئاتر برداوی توجه دین مارتین و جری لوئیس
را جلب کرد و همکاری او با جری لوئیس از این به بعد آغاز شد.
فاسی در ۲۳ سپتامبر ۱۹۸۷ در اثر حمله قلبی در بیمارستان دانشگاه جرج واشنگتون درگذشت،
درحالی که فیلم خیریه لذتبخش او در سینمائی نزدیک به بیمارستان در حال نمایش بود.
وی در طول سالها فعالیت خود جوایز زیر را بدست آورده بود:
نخل طلای جشنواره کن(۱۹۸۰)
جایزه بفتای بهترین کارگردانی(۱۹۷۳)
جایزه تونی برای بهترین کارگردانی موزیکال(۱۹۷۳)
جایزه اسکار بهترین کارگردانی(۱۹۷۳)
** کمدی سیاه:
کمدی تلخ، که به نام طنز سیاه نیز شناخته میشود، یک زیر گونه از ژانر کمدی است، که
در آن موضوعات و اتفاقاتی که در حالت عادی به صورت جدی با آنها برخورد میشود
(مرگ، کشتار دستهجمعی، قتل، خودکشی، خشونت علیه قشری خاص از جامعه، بیماری، جنون، ترس،
معلولیت، سوءاستفاده از کودکان، اعتیاد به مواد مخدر، تجاوز، اخته کردن، جنگ، تروریسم و … )،
مورد هجو قرار میگیرند؛ درحالیکه بهشکل همان تراژدیهایی که هستند، به تصویر کشیده میشوند.
طنز سیاه شاید بهاندازهی طنز معمولی قدمت داشته باشد، ولی این عبارت برای اولین بار در سال
۱۹۳۵ توسط نظریه پرداز سورئال فرانسوی، آندره برتون در کتابش گلچین ادبی طنز سیاه
(Anthologie de l’humour noir) مورد استفاده قرار گرفت.
طنز سیاه نه طنز توالتی است، چون این طنز با استفاده از مسائل حالبههمزن (مثل ادرار، مدفوع و …)
شوخی درست میکند، نه طنز مبتذل، چون میتوان بهراحتی بدون استفاده از الفاظ و اصطلاحات رکیک
یا هر نوع «بیتربیتی» دیگری آن را بیان کرد. میتوان گفت طنز سیاه طنزی گستاخ و بیپرواست که میتواند
مخلوطی از دو طنز بالا را هم در خود جای دهد؛ ولی نه لزوماً. چیزی که طنز سیاه را از بقیهی طنزها جدا
میکند، گرایش آن به مسائل تاریک (چون افسردگی، جنایت، نژادپرستی، فقر و …) است و علاوه بر طنز
گفتاری، از طنز موقعیت هم میتوان برای انتقال آن استفاده کرد. آثاری که بهطور مجزا بخشهای مربوط به
کمدی و تراژدی دارند (مثل فیلم غلاف تمام فلزی)، طنز سیاه محسوب نمیشوند، چون طبق تعریف طنز سیاه
از خودِ تراژدی کمدی استخراج میکند.
بهطور خلاصه، طنز سیاه به جنبههای منفی زندگی میپردازد و سعی میکند طوری با آنها شوخی کند که
غیرمنتظره و تکاندهنده باشد. همچنین یکی دیگر از کاربردهای طنز سیاه، انتقاد از مسائل یا بیان حقایقی
است که پرداخت جدی به آنها یا خطرناک و یا بیتاثیر است؛ چیزی که بهطور مثال در شوروی سابق بسیار
عادی بود و ماهیت اصلی طنز سیاسی محسوب میشود.
اصولاً برای لذت بردن از طنز سیاه، به جنبهی بالایی احتیاج است (واکنش عمومی کسانی که فاقد این میزان
جنبه هستند، بیان جملهای است چون: با هر چیزی نباید شوخی کرد!)، ولی خود طنزپرداز هم نباید پا را از
حدی فراتر بگذارد. کار این طنز این است که علاوه بر بامزه بودن، آزاردهنده نیز باشد و در درجات بالاتر،
مخاطب را راجع به زشتیهای پیرامون خود به فکر فرو ببرد. چیزی که در قالب طنز عرضه شود، ولی فقط
به قصد گستاخی و آزار دادن مخاطب ساخته شده باشد، به دل نخواهد نشست.
زیگموند فروید راجع به تمایل انسان به طنز سیاه این نظریه را ارائه میدهد: «ضمیر انسان از اندوهگین شدن
پیرامون چیزهایی که در واقعیت تحریککننده هستند و وادار کردن خود برای عذاب کشیدن، سر باز میزند.
ضمیر اصرار دارد بر اینکه نه تنها تحتتاثیر آسیبهای دنیای بیرون قرار نمیگیرد، بلکه این آسیبها فقط
فرصتهایی گاهوبیگاه برای کسب لذت خودش هستند.»
دو مورد از دگرگونیهای طنز سیاه، «شوخطبعی سوزناک» (Gallows Humor) و «کمدی کافکایی» است.
در اولی، شوخی از زبان خودِ کسی که قربانی موقعیت است، بیان میشود. مثلاً گفته میشود بعد از اینکه
رونالد ریگان، رییس جمهور آمریکا مورد اصابت گلوله قرار گرفت، خطاب به کسانی که سعی داشتند گلوله را
از بدن او بیرون بیاورند، گفت: «امیدوارم همهتون جمهوریخواه باشید.»
دومی نوعی شوخی است که در آن یک شخصیت، هرچقدر که خیرخواه، محتاط و منطقی باشد، همیشه بدبیاری
میآورد و یا در نظر بقیه آدمی مزخرف بهنظر میرسد. بهعنوان یکی از مثالهای معروف، در فیلم پلیسها،
اثر باستر کیتون، تلاشهای صادقانهی شخصیت اصلی برای پول در آوردن منجر به این میشود که یک لشکر پلیس
او را تحتتعقیب قرار دهند. در سریالهای طنز ایرانی نیز کمدی کافکایی بهوفور مورد استفاده قرار میگیرد.
جوکر یکی از نمادهای کمدی سیاه است.
نمونههایی از طنز سیاه در آثار داستانی معروف:
- کامیکهایی چون نقاب ، واچمن و قاضی درِد و شخصیت معروف جوکر
- فیلمهایی چون فارگو ، دکتر استرنج لاو ، قصهی عامهپسند ، لبافسکی بزرگ
- انیمیشنهای تلویزیونی چون خانوادهی سیمپسون و ساوثپارک .
- سری بازیهایی چون فالاوت ، پورتال ، کرمها ، متالگیر
- سریالهای تلویزیونی دکستر، خانوادهی سوپرانو و افسارگسیختگی .
- رمانهایی چون ببر سفید ، بچههای بدشانس ، پرتقال کوکی و باشگاه مشتزنی .
- هزلیات سعدی، ایرج میرزا و بهطور کلی هر کس که هزلیات سروده باشد.