پس از ماجراجویی های « مردان ایکس » در قسمت های گذشته که بخش اعظمی از آن به خود درگیری های شخصیت مگنتو ( مایکل فاسبندر ) می گذشت و براساس آن ما شاهد کشمکش درونی این شخصیت و سپس تغییر موضع او در انتهای فیلم بودیم، حالا « در ققنوس سیاه » تمرکز اصلی داستان بر شخصیت جین گری می باشد. شخصیتی که در دنیای سینمایی « مردان ایکس » تا به امروز شخصیت چندان پر اهمیتی نبوده و به نظر نمی رسد که طرفداران سری فیلمهای « مردان ایکس » خیلی بر روی او به عنوان شخصیت اصلی داستان حساب باز کرده باشند ( البته این مورد شامل داستان های مصور نمی شود و جزئیات لازم در آنجا ارائه شده است )
داستان فیلم پس از یک مقدمه کوتاه در گذشته، به دهه 90 میلادی باز می گردد و طی آن ما جهش یافتگان را می بینیم که در حال انجام ماموریتی هستند اما در حین انجام این ماموریت یک نیروی ماوراء طبیعی به جین ( سوفی ترنر ) برخورد می کند اما نه تنها او را نمی کشد بلکه بطور عیجبی او را قدرتمندتر می کند. این نیروهای ماورایی اما قرار نیست از جین شخصیت بهتری بسازد چراکه وجه تاریکی نیز در این قدرت وجود دارد که باعث می شود جین با یادآوری گذشته به یک دشمن قدرتمند و خطرناک برای بشریت تبدیل شود. حالا جهش یافته ها بر سر این موضوع که باید جین کشته شود یا هدایت شود در اختلاف هستند و…
همانطور که اشاره شد، جین گری شخصیت اصلی « ققنوس سیاه » است و این خود به بزرگترین عامل ضعف فیلم مبدل شده چراکه ما چه در این اثر و چه در آثار قبلی که این شخصیت حضور نصفه و نیمه ای در طول داستان داشت، چندان ارتباط ذهنی قوی با او برقرار نکرده و درباره او اطلاعاتی نداشتیم که منجر به درک وضعیت او و همراه شدن تماشاگر با وی گردد. شاید می شد امیدوار بود که شخصیت پردازی جین گری در « ققنوس سیاه » منجر به این شود که تماشاگر بتواند عصبانیت او که باعث نابودی اطرافیانش می گردد را درک کند اما این اتفاق هرگز رخ نمی دهد و تمرکز تماشاگر همواره به سمتِ مگنتو و پروفسور چارلز و دوستانش است! به همین دلیل است که اغلب اتفاقات رخ داده در فیلم نمی تواند تاثیری بر ذهن مخاطب بگذارد چراکه خودِ جین گری هرگز تبدیل به شخصیت مهم داستان نمی شود. او گاهی آرام است و گاهی تحت تاثیر قدرتش به یک هیولا تبدیل می شود و منجر به آفریدن بحرانی می گردد که اهمیتی برای مخاطب فیلم ندارد!
در بهبه تنش در تصمیم گیری میان جهش یافتگان به منظور هدایت جین گری و یا نابودی آن، بخش سومی هم از آسمان وارد میدان می شود که وک ( جسیکا چیستن ) نام دارد و مانند تمام شخصیت های منفی آثار سینمایی رده ب سالهای دهه 90 و 80 ، سعی دارد با زبان خوش به جین گری بگوید که قدرت های او ارزشمند است و نباید با آن بجنگد و هدرش کند! وی دقایق زیادی از فیلم را صرف ارائه چنین مهفومی به جین می کند و این در حالی است که همه ما می دانیم قرار نیست همه چیز تا این حد خوب و بامزه پیش برود که قدرت جین درک شود و او با این مسئله کنار بیاید! شخصیت وک بطور عجیب و غریبی یکی از بدترین و حوصله سر برترین شخصیت های منفی سری « مردان ایکس » محسوب می شود که البته به جهت بازی قابل قبول چیستن که در اینجا ظرفیت های بازیگری اش تا حد زیادی هدر رفته، قابل تحمل شده است.
فیلم در بخش های فنی نیز یک ناامیدی کامل محسوب می شود. تغییرات زمانی متعدد فیلم در سالهای اخیر در اینجا تبدیل به یک نقطه ضعف بزرگ برای اثر گردیده است چراکه بسیاری از رخدادهای فیلم ارتباطی با آینده ای که در قسمت های قبل شاهد آن بوده ایم ندارد و فارغ از این حفره های فیلمنامه، در بخش طراحی لباس و صحنه نیز سهل انگاری های فراوانی دیده می شد که برای اثری با چنین بودجه و هزینه ای غیرقابل درک است. داستان فیلم در دهه نود رخ می دهد اما لباس و ظاهر شخصیت های داستان تغییر قابل توجهی با گذشته نکرده و به نظر می رسد که آنها از آسیب های گذر زمان در امان مانده اند! تکنولوژی های موجود در فیلم نیز محل بحث می باشد جایی که در دهه نود میلادی کامپیوترهای امروزی مشاهده می گردد که تکنولوژی ساخت آن به چند سال گذشته باز می گردد! در بخش جلوه های ویژه « ققنوس سیاه » دستاورد جدیدی نداشته اما روی هم رفته می تواند تماشاگر را قانع نماید.
در میان بازیگران فیلم کماکان بازیگران قدیمی این مجموعه بهترین عملکرد را داشته اند. مایکل فاسبندر در نقش مگنتو کماکان شخصیت خود درگیرِ داستان است و البته که بهترین بازیگر فیلم است. جیمز مک آووی که در دو سال گذشته با فیلم « شکاف » و « گلس » توانسته بیش از پیش توجهات را به خود جلب نماید، در نقش پروفسور چارلز بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته است، هرچند که اقداماتش در فیلم برای مهار جین گری بیش از حد خسته کننده و تکراری و البته ناکارآمد است! سوفی ترنر هم که پس از پایان « بازی تاج و تخت » در پی رستگاری در سینماست، در نقش جین گری بازی معمولی از خود به نمایش گذاشته و می بایست منتظر فرصت بهتری برای درخشش در سینما باشد. استعداد هدر شده فیلم نیز جسیکا چیستن است.
« ققنوس سیاه » اثری آشفته است که در آن نه شخصیتی ساخته می شود و نه می توان آدمهای قصه را همراهی کرد. حضور جین گری و اقداماتش بر پرده نقره ای زمانی سمپاتی تماشاگر را به خود جلب می کند که از قبل ارتباط میان او و دیگر شخصیت های داستان تعریف شده باشند. اما در اینجا نه ارتباط دیگران با او مشخص است و نه حتی مرگ هایی که در طول فیلم رخ می دهد اهمیت چندانی می یابند. در این وضعیت آشفته، وک هم از راه رسیده و ضعف فیلم را دوچندان کرده و مردان ایکس هم درصدد هویت بخشیدن به این وضعیت شده اند که نتیجه اقداماتشان ناکارآمد است و باید گفت که « ققنوس سیاه » یک شکست کامل برای سری فیلمهای « مردان ایکس » می باشد.
منتقد : میثم کریمی / منبع : مووی مگ