در طول این چند سال بازیگران زیادی خوشحالی خود را برای حضور در دنیای سینمایی مارول MCU ابراز کرده اند. اما در صحنه ی فیلمبرداری فیلم جدید مارول Ant-Man and the Wasp ، شور و شوق Evangeline Lillyبه دلیل حضورش در MCU با بقیه متفاوت بود. پس از اینکه پدرش در فیلم اول Ant-Man، تکنولوژی کوچک شدن خودش را به یک غریبه سپرد، حالا نوبت اوست تا این لباس را بر تن کرده و میراث مادرش را ادامه دهد.
داستان Ant-Man and the Wasp دو سال پس از وقایع فیلم اول و بعد از اتفاقات Captain America: Civil War رخ می دهد. به گزارش Sokovia Accords (دانش نامه ی MCU) و Hank Pym (با بازی Michael Douglas) و دخترش Hope در حال فرار هستند. آن ها از اینکه Scott (با بازی Paul Rudd) به گروه اونجرز پیوسته خوشحال نیستند، اما حالا به او نیاز دارند. پس از سال ها بی اطلاعی از مادر Hope، Janet van Dyne (با بازی Michelle Pfeiffer)، آن ها یک سیگنال از او دریافت می کنند، سیگنالی که نشان می دهد هنوز هم می توانند او را از دنیای کوانتومی نجات دهند.
در این مصاحبه با Lilly از او درباره ی نقش Hope در این دنباله ی دونفره، نصیحت های Rudd برای او، اینکه چطور برای صحنه های مبارزه آماده شده و خیلی چیزهای دیگر صحبت کرده ایم.
فیلم مورد انتظار Ant-Man and the Wasp در تاریخ ۶ جولای در سینماها اکران خواهد شد.
دو سال پیش گفته بودی میخوای Michelle Pfeiffer نقش Janet van Dyne رو بازی کنه. میخوام بدونم چقدر این حرفت روی تصمیم سازنده ها موثر بوده؟
LILLY: محض اطلاع بگم این قضیه مال چهار سال پیش بود. واقعا فکر نمی کنم تاثیری روی این تصمیم داشته باشم. قسم می خورم این اتفاق ها داره خود بخود به نفع من رقم میخوره. شاید فقط باعث شدم سازنده ها به این قضیه فکر کنن. شاید اونقدر به این قضیه فکر کردم و از ته دل خواستمش که این اتفاق افتاد. ولی کسی به صورت رسمی نیومد پیشم بپرسه: ٬٬خب Evangeline ما میخوایم بدونیم تو دوس داری چه کسی نقش Janet رو بازی کنه٬٬. نه همچین چیزی نبود.
همدیگرو ملاقات کردین؟
LILLY: من و Michelle؟ بله که دیدمش. فکر کنم توی مراسم comic con بود که دیدمش.
اون روز خیلی فوق العاده بود! خیلی هیجان زده بودم. Michelle رو در حالی که داشت توی یک ویدیویcomic con صحبت میکرد دیدم. بعضی وقتا توی این صنعت از اینکه قراره بعضی ستاره های بزرگ رو ببینید خیلی هیجان زده میشید ولی وقتی اون شخص رو میبینید میگید ٬٬ ای کاش ندیده بودمش، چون تا وقتی ندیده بودمش خیلی هیجان داشتم٬٬
چه چیزی درموردش بود که باعث شد برای بار اول بگی: ٬٬من دوست دارم Michelle Pfeiffer نقش Janet رو بازی کنه؟ چه ویژگی خاصی در مورد بازیگریش باعث این شد؟
LILLY: ای کاش قضیه اینقدر عمیق و زیبا بود. Michelle خیلی زن باحال و فوق العاده ایه، و قبلا هم نقش Catwoman رو بازی کرده. وقتی بچه بودم خودم رو به جای اون در نقش Catwoman تصور می کردم. قطعا اون بازیگر فوق العاده و تمام و کمالیه، و این فیلم یه فیلم ابرقهرمانیه، پس انگار داری توی دنیای فانتزی خودت زندگی می کنی. و داشتن Michelle Pfeiffer به عنوان مادر، یکی از فانتزی های من بود.
توی فیلم اول خیلی تابع قانون بودی. اما به نظر میاد توی این فیلم یکم کارهای خطرناک میکنی. میشه یکم در مورد Hope و Hank در این فیلم برامون توضیح بدی؟
LILLY: خب ما فیلم اول رو در حالی تموم کردیم که مقابل قانون وایساده بودیم. ما یک ساختمون رو منفجر کردیم، Hope و Hank به خاطر اتفاقاتی که در Civil War برای کاپتان آمریکا رخ داد، یجورایی در حال فرارن.
ما تکنولوژی ای داریم که در دنیایMarvel یه قدرت ابرقهرمانی به حساب میاد. به همین دلیل نمیتونیم اون رو برای خودمون نگهش داریم. پس بله، زندگی هامون به طور چشم گیری تغییر کرده و نه اینکه بهتر شده باشه، بلکه بدتر شده. این باعث شده روش های ما غیرعادی به نظر بیان. Hank از یک پیرمرد پرقدرت به شخصی منزوی و گوشه گیر تبدیل شده. سرنوشت من هم طوری رقم میخوره که به مجرمی در حال فرار تبدیل شدم. طرفدارای سریال Lost کاملا منظورم رو میفهمن.
حالا که کاملا به Wasp تبدیل شدی، این شخصیت چطور قراره از نظر بازی و طرز حرکات با شخصیت Ant-Manمتفاوت باشه؟
LILLY: راستشو بخواین Hope van Dyne و Scott Lang کاملا با همدیگه فرق دارن. بهتر بود میپرسیدی چه شباهت هایی به هم دارن؟ هر دو میتونن کوچیک بشن. البته Scott خیلی نسبت به مسائل بی خیال و آرومه. حتی وقتی شرایط در بدترین شکل ممکن هستن، اون از درون خیلی عادی و با آرامش رفتار میکنه. ولی Hope کلا از درون آروم نیست، ولی نکته ی هیجان انگیز درباره ی اون حس رضایتیه که به خاطر تبدیل شدن به Wasp به دست میاره، چیزی که در تمام عمر انتظارش رو می کشیده، این که مورد تایید پدرش قرار بگیره، که این قضیه با پوشیدن این لباس به وقوع می پیونده. حالا که اون این لباس رو میپوشه و کارهایی رو انجام میده که تمام عمرش دوست داشته بکنه، دیگه با اون Hope که در فیلم اول دیدیم خیلی فرق کرده.
امیدوارم شما هم متوجه این قضیه بشید. همیشه به این فکر میکنم که نکنه بیننده ها فیلم رو ببینن و بگن: ٬٬ این اصلا کجاش به شخصیت Hope Van Dyne میخوره؟٬٬ ولی فکر میکنم اینکه نشون بدیم شخصیت ها عوض میشن و پیشرفت میکنن کار فوق العاده ایه. این تغییرات میتونه در روابط Hope با پدرش یا روی کل زندگیش تاثیر بذاره.
میشه درباره ی طراحی های مختلف لباس برامون بگی؟ چیزی که در پایان فیلم اول دیدیم، گفته میشه یه نمونه ی اولیه اس، ولی آیا قراره تغییر کردن لباست از اون نسخه به نسخه ای که در این فیلم میپوشی رو ببینیم؟
LILLY: خب این فیلم ۲ سال بعد از آخرین باری که Hope رو دیدیم اتفاق میفته، پس اتفاقای زیادی هم توی این ۲ سال افتاده، و متاسفانه خیلی از این اتفاقات رو هم نخواهید دید. ولی شخصا خیلی دوست داشتم این اتفاقات رو ببینم. به جای تماشای پیشرفت او به یک ابرقهرمان، به این قضیه که بیننده میدونه در انتهای Ant-Man، Hope آمادگی ابرقهرمان شدن رو داره کفایت می کنیم. یعنی لازم نیست سرگذشت او و اینکه چطور این مهارت ها رو یاد گرفته تا یک ابرقهرمان بشه رو ببینیم. به جای اون به همین بسنده می کنیم که ٬٬ اون خفن و بزن بهادره، پس بذارید کارشو بکنه ٬٬، و حالا بذارید بقیه ی جوانب زندگی او رو ببینیم.
اولین باری که لباس رو پوشیدی چه احساسی داشتی؟
LILLY: اولین باری که پوشیدمش اندازم نبود، پس اصلا تجربه ی خوشایندی نبود. ۴ ماه طول کشید تا لباس مناسب رو برام درست کردن که کار خیلی خیلی سختی بود.
گروه طراحی لباسمون آدم های خیلی بااستعدادی هستن. یکی از خیاط هامون قبلا با خانم های دیگه ای همکاری داشته و درک خیلی خوبی از بدن خانم ها داره و میدونه چه لباس هایی برای بدن آدم مناسب تره. اون با طراحیش باعث شد پاهام کشیده تر از چیزی که هستن به نظر بیان، که یکی از اولین خواسته هام بود. وقتی لباس کامل شد و پوشیدمش همه ی اعضای گروه گفتن ٬٬ ایول، خودشه، همینه٬٬. بعد دیگه دوست نداشتم این لباسو درش بیارم. بهشون میگفتم ٬٬ نه، بذارید یه دقیقه دیگه هم تنم باشه٬٬.
لباس راحتیه؟ میدونی که تابستون آتلانتا بهترین شرایط برای پوشیدن یه همچین لباسی نیست، نظر خودت چیه؟
LILLY: اتفاقا فکر میکنم خیلی راحتم. درسته که کل لباس از چرمه و خب قطعا گرمه. من الان ۳ لایه لباس پوشیدم، برای اینکه کوچیک به نظر نیام. درسته مجبورم صبح ها کمتر دونات بخورم، ولی خب مشکلی ندارم. شاید به این خاطر که از فیبر طبیعی ساخته شده. وقتی هوا خیلی گرمه، از گرما می پزم، ولی بیشتر مواقع با همین لباس سر صحنه حاضر میشم. حتی با همین لباس تمرین های بدلکاری هم انجام میدم چون میخوام بدنم رو به محدودیت های لباس و گرما عادت بدم، که واقعا کار خیلی سختیه. همونطور که میدونید هر قهرمان باید سبک مبارزه ی خاص خودش رو داشته باشه و ما خیلی روی این صحنه ها کار می کنیم، اجرای بعضی حرکات Hope موقع مبارزه خیلی دشواره چون لباس اجازه ی اون کارها رو بهمون نمیده.
خودم توی زندگی شخصی همیشه سعی میکنم بدنم رو در بهترین حالت نگه دارم. پس فکر می کردم لازم نیست برای این نقش خیلی تمرین کنم و مشکلی برام پیش نمیاد. ولی وقتی لباس رو می پوشیدم و بعد از ۱۰ دقیقه مشت زنی، می فهمیدم برای ایفای نقش یه ابرقهرمان توی این لباس چسبون باید بیشتر خودمو آماده کنم.
یکم درباره ی تمرین های بدلکاری و مبارزه برامون توضیح بده.
LILLY: من خیلی چیزها از فیلم اول یاد گرفتم. خیلی از این چیزا رو هم از هم بازیم Paul Rudd یاد گرفتم. به خاطر لباس هایی که می پوشیم، موقع مبارزه هیچ جای بدنمون مشخص نیست. پس کسی متوجه نمیشه ما داریم مبارزه می کنیم یا بدلکار. Paul با من صحبت هایی رو داشت و بهم گفت: ٬٬ برای مبارزه از خودت استفاده نمی کنن، پس بهتره بذاری بدلکارها کار خودشون رو بکنن و تو تمرکزت رو روی بازی کردن نقش بذاری ٬٬. پس بیشتر تمرین های بدلکاری من حول درک کردن شکل و رفتارهای بدلکارها بود موقعی که اون ها دارن کارهای غیرعادی میکنن، که جزئی از این نقش به حساب میان چون شخصیت من میتونه کوچیک بشه و پرواز کنه و در هنرهای رزمی مهارت داره، پس کاری که بدلکارا میکنن خارق العاده اس، و بیشتر اوقات به خاطر این شخصیت بهشون سیم وصله و از یه جا آویزونن.
مثلا من باید فرود بیام، و دیالوگی رو بگم و باید طوری حرکت کنم که ادامه ی حرکات بدلکار باشه. پس بیشتر سبک رو یاد میگیرم تا اینکه به جزییات هنرهای رزمی و پریدن و چرخش در هوا وارد بشم. من که نمیتونم اون کارها رو بکنم. من اونقدر انعطاف پذیر نیستم. البته من مشت زنی میکنم و این کارو دوست دارم و Hope باید حداقل مشت زنی رو بلد باشه. نه مثل اون مشت های بچه گونه که Scott Lang میزنه، میدونید که چی میگم؟
در عین حال باید رفتارهای شخصیت رو به بدلکارم یاد بدم. ما دوتایی جلوی آینه کارهای مختلف رو با هم اجرا می کنیم. مثلا اونا یه حرکت میزنن که برای آسیب زدن به طرف مقابله و من میگم ٬٬ بهتر نبود اگه اینکارو می کردیم …٬٬ و یکم اون حرکت رو تغییرش میدیم و حرکاتمون یکم حال و هوای کامیک بوک ها رو به خودش میگیره.
نمیدونم تا حالا به عکس های منتشر شده از Wasp دقت کردین یا نه، ولی اون توی کامیک ها خیلی خیلی خوش تیپ و باحاله. خیلی حالت زنونه داره. اون چاق و بی ریخت نیست. انگشت های تیز و اندام بلندی داره، و خیلی زیبا و ظریفه و من خیلی دوست داشتم همین رو توی فیلم وارد کنم. Marvel در مدرنیزه کردن ابرقهرمان هاش خیلی خوب عمل میکنه، ولی من همیشه فکر میکنم شاید بعضی ها بخوان نشونه هایی از Wasp اریجینال در دهه ی ۶۰ رو هم در این شخصیت ببینن، که ما سعی کردیم توی سبک مبارزات این کار رو بکنیم. من شخصا خیلی در این مورد با بدلکارها صحبت می کنم و این رو ازشون میخوام.
یکم در مورد بودن تو دنیای کوانتومی بگو، چون میدونیم بخش زیادی از فیلم توی این دنیا اتفاق میفته.
LILLY: نه اینطور نیست. بخش زیادی از فیلم اونجا اتفاق نمیفته. نمیدونم اجازه دارم بیشتر توضیح بدم یا نه؟
مرسی، اون چیزی که میخواستم بشنوم رو گفتی.
میشه بگی لباست چطور کار میکنه، چون لباس Ant-Man یه دکمه داره که اون رو کوچیک میکنه. لباس تو هم دکمه داره و اینکه بال ها چطور کنار لباس کار میکنن؟
LILLY: این سوال ها، سوال های مهمی هستن. من همیشه به بقیه می گفتم: ٬٬ بچه ها کارهایی که Wasp میکنه باید با عقل جور دربیاد وگرنه من انجامشون نمیدم٬٬ باید جواب این سوال های فنی رو بدونم! من شخصا دوست دارم یه سری قوانین رو رعایت کنم. حتی اگه کسی ندونه چنین قوانینی هستن، من به اونا نیاز دارم. پس نه لباس من دکمه نداره. لباس من یک مدل پیشرفته از لباس Scott Lang هست. روی مچ دستم یجور اسلحه دارم. بال دارم و پرواز میکنم. کاربرد لباس واکنشی به چیزیه که بهش فکر میکنم. پس لازم نیست از نظر فیزیکی برای کوچیک شدن، فعال کردن بال ها و بزرگ شدن کاری بکنم. فقط بهش فکر میکنم و اتفاق میفته.
یجورایی مثل روشی که مورچه ها رو توی فیلم اول کنترل میکردین؟
LILLY: دقیقا، یه چیزی شبیه همون. و من فکر می کنم شبیه به Iron Man هم هست، چون ما هیچوقت نمی بینیم او دکمه ای رو فشار بده. مثل وقتی که میری بیمارستان و به سرت پدهایی وصل می کنن و میفهمن داری به چی فکر میکنی. یه چیزی مثل عینک های جدید شرکت Apple. اونا یه عینکایی ساختن که میتونی هر چی بهش فکر میکنی رو ببینی. شایدم من اشتباه میگم، فکر می کنم یه چیزی در موردش خوندم، نمی دونم درسته یا غلط.