نقد و بررسی فیلم The Upside: بازسازی The Intouchables با هنرنمایی برایان کرانستون
صعود و نزولی در فیلم The Upside (قسمت بالایی) بازسازی انگلیسی زبان فیلم فرانسوی The Intouchables وجود دارد، فیلمی فرانسوی که پس از انتشارش در سال ۲۰۱۱ به یکی از پرفروش ترین فیلم های فرانسوی تاریخ سینما تبدیل شد.
در بخش خوب فیلم، زوج برایان کرانستون (Bryan Cranston) و کوین هارت (Kevin Hart) در نقش های اصلی خیلی موفق عمل می کنند، و در این فیلم شاهد لحظات خنده دارتری نسبت به فیلم اصلی هستیم. همچنین هارت در این فیلم نسبت به کارهای قبلی خودش یعنی Get Hard (سخت شدن) و Ride Along(سواری با هم) بهتر ظاهر شده است.
در بخش بد فیلم، نیل برگر (Neil Burger) کارگردان و جان هارتمیر (Jon Hartmere) نویسنده ی فیلم آن چنان در رسیدن به سطح فیلم اصلی موفق نبوده اند. البته آن ها شوخی های بهتری در این فیلم قرار داده اند، اما در کل فقط لوکیشن از پاریس به منهتن تغییر کرده است و شاهد همان داستان کلیشه ای یک سیاهپوست سابقا خلافکار هستیم که به یک میلیاردر معلول نشان می دهد چطور با وجود این مشکلش، از زندگی خودش لذت ببرد.
این رویکردی کاملا خنثی در فیلمسازی است که با توجه به موفقیت بالای فیلم اصلی اتفاق افتاده و از نظر استراتژیک منطقی است، اما در نهایت این فیلم حرفی از خودش برای گفتن ندارد. این اولین باری نیست که چنین بازسازی بین قاره ای رخ می دهد: فیلم Three Men and a Baby (سه مرد و یک بچه) بازسازی فیلم Trois hommes et un couffin (سه مرد و یک گهواره) ساخته ی Coline Serreau بود، و چون نسخه ی آمریکایی آن فیلم هم در باکس آفیس خیلی موفق بود، احتمالا The Upside هم به چنین موفقیتی دست خواهد یافت.
The Upside تقریبا به شکل همان فیلم اصلی، با معرفی دو شهروند نیویورکی با دو داستان کاملا متفاوت آغاز می شود. در یک طرف نویسنده و سرمایه گذار میلیاردر فیلیپ (با بازی کرانستون) را می بینیم، که در یک تصادف کایت سواری از گردن به پایین فلج شده است و مجبور است بیشتر اوقات در پنت هاوس خودش زندگی کند. در طرف دیگر Dell (با بازی هارت) را می بینیم، یک خلافکار بددهن که برای راضی کردن مامور عفو مشروطش باید شغلی پیدا کند، در حالی که همچنین امیدوار است رابطه اش با همسر سابقش (با بازی آیا نائومی کینگ (Aja Naomi King)) و پسرش (با بازی جاهی دیالو وینستون (Jahi Di’Allo Winston)) بهتر شود.
وقتی Dell به صورت اتفاقی جلوی خانه ی فیلیپ ظاهر می شود و درخواست پرستاری او را می دهد، فیلیپ فورا این شخص فاقد صلاحیت را استخدام می کند. فیلیپ به این دلیل چنین کاری می کند که خودش هم حس شوخ طبعی زننده ای دارد، اما همچنین به این دلیل که او اراده ی زیادی برای زندگی ندارد – حتی با وجود اینکه Yvonne (با بازی نیکول کیدمن (Nicole Kidman)) هر کاری از دستش برمی آید برای راضی نگه داشتن رییسش انجام می دهد.
مثل همه ی فیلم های این چنینی، این دو نفر به سرعت از یکدیگر خوششان می آید: فیلیپ به این خاطر از Dell خوشش می آید که شخصی بدبخت و خیابانی است؛ Dell به این خاطر از فیلیپ خوشش می آید که پولدار و باهوش است و نژادپرست نیست. خیلی زود این دو بیش از پیش به زندگی امیدوار می شوند، که این اتفاق باعث می شود هردوی آن ها با وجود افسردگی فیلیپ و تمایلات خودتخریبیاش با پورشه ی او سر به کوه و بیابان نگذارند. افسردگیای که هم به خاطر معلولیت اوست، و هم به خاطر فوت همسرش بر اثر سرطان.
خیلی ها ممکن است این داستان را ساختگی و توهین آمیز بدانند – حتی با اینکه براساس یک داستان واقعی ساخته شده، البته بین یک شهروند پاریسی و پرستار عربش – انگار تنها چیزی که یک سفیدپوست پولدار برای خوشحال بودن به آن نیاز دارد یک دلقک خیابانی است که باعث خندیدن او شود. با اینکه شاید نظر آن افراد هم تا حدوی درست باشد، اما جذابیتی در رابطه ی فیلیپ و Dell وجود دارد که شما بدون اینکه خیلی به آن مسائل توهین آمیز توجه کنید جذبش می شوید.
بیشتر این جذابیت به خاطر کاریزمای هارت و هنر بازیگری کرانستون است، که فقط می تواند از حرکات صورتش برای نمایش احساساتش بهره ببرد. فیلم وقتی در بهترین حالتش است که این دو نفر به شکل یک بزرگسال بد و عوضی رفتار می کنند، مثلا وقتی همراه هم در خیابان مواد مخدر مصرف می کنند، اما همچنین وقتی فیلم به وضعیت دشوار فیلیپ و Dell اشاره می کند.
اگر شخصیت هارت کمی کلیشه ای باشد و آرزوی رستگاریاش به نظر مسخره بیاید، اما او در این نقش آنقدر جذاب است که اصلا به این مسائل توجهی نمی کنید. همیشه اینطور به نظر می آید که کرانستون و کیدمن تمام تلاش خود را می کنند تا وقتی هارت جمله ای می گوید خنده ی خود را کنترل کنند، و این لحظات خیلی موفق تر از تلاش فیلم برای دلگرم کردن مخاطب هستند.
برخلاف شکوه فیلم فرانسوی اصلی، برگر و تیمش در این فیلم رویکردی سطحی تر دارند، که شامل فیلمبرداری با دوربین روی دست و البته ثبات داستانی بیشتری می شود که در فیلم اصلی وجود نداشت. مارک فریبرگ طراح تولید، در طراحی آپارتمان فیلیپ فوق العاده عمل کرده، که شبیه هزارتویی از هنر، خوش ذوقی و سرمایه داری است، در حالی که Dell در پرداخت قبض هایش هم مشکل دارد.