منصفانه است که بگوییم اکثر فیلم های هالیوودی ساختاری بسیار یکنواخت و دقیق را دنبال می کنند، به این شکل که قهرمان با مشکلی مواجه می شود و سپس این شخص با تیم احتمالی اش برای حل مسئله تلاش می کنند و در نهایت در برابر آنتاگونیست ماجرا به پیروزی می رسند و پایان. البته هر فیلمی هم این مسیر یا فرمول را انجام نمی دهد و هستند آثاری که با آنتاگونیست خود کار های جذابی می کنند. اکثریت افراد ضد قهرمان بدون منطق شرورانه عمل می کنند، اما بعضی از شخصیت های شرور رفتار های مبهمی از منظر اخلاقی بروز می دهند و شاید حداقل یک دلیل واقعا قانع کننده برای انجام کارهای پلیدشان داشته باشند. من در این مطلب قصد واکاوی اعمال این آنتاگونیست ها را ندارم، بلکه می خواهم تنها به فیلم هایی که در آن ضد قهرمانان پیروز می شوند، نگاهی داشته باشم.
Drag Me To Hell
بیایید با فیلم ماورایی و ترسناک سم ریمی شروع کنیم. مرا به دوزخ بکشان قصه کریستین براون یک کارمند بانک است. روزی او خانه پیرزنی را به نفع بانک مصادره میکند اما این کار او پیرزن مرموز و خطرناک را عصبانی میکند. او طی سه روز دچار نفرین میشود. این اثر به گونه ای پیش می رود که بیننده تا پایان از همراهی آن دست نخواهد کشید و در پایان درحالی که به نظرش همه چیز به خوبی تمام شده است، ناگهان با یک حادثه شگفت انگیز دوباره به عمق دوزخ باز می گردد. شوک آور بودن فیلم ریمی نشان می دهد همیشه نمی توان به یک فرمول اطمینان کرد و گاهی یک بدی با بدی بزرگ تری جواب داده می شود که قابل جبران نخواهد بود.
Se7en
شخصیت John Doe با بازی کوین اسپیسی شاید یک قاتل سریالی باشد که در فیلم ها انواع مختلفی از آن ها را دیده باشیم، اما نگاه خاص و دیدنی دیوید فینچر به اقدامات زشت و پلید این شخصیت بین او و دیگران فاصله ایجاد می کند. هفت بر این اساس است که دیوید میلز (برد پیت)، که به تازگی انتقالی گرفته و ویلیام سامرست (مورگان فریمن)، که بزودی بازنشسته میشود هر دو کارآگاههای جنایی هستند که عمیقاً درگیر پرونده یک قاتل سریالی دگرآزار میشوند. قاتلی که قتلهای خود را به دقت بر طبق هفت گناه کبیره طرحریزی کردهاست: شکمپرستی، طمع، تنبلی، خشم، غرور، شهوت و حسادت. نگاه خاص فیلم به شیوه قتل ها و قصه آن ها تفاوت های اثر را آشکار می کند و باز هم ثابت می کند هستند افرادی که آنتاگونیست را ویژه طراحی می کنند. پایان این فیلم هم پیروزی شر را نشان می دهد، با این تفاوت که منطق پشت آن است.
No Country For Old Men
شخصیت آنتون چیگور با بازی خاویر باردم یک قاتل شیطانی است که داستانش در بستر یک وسترن مدرن توسط برادران کوئن روایت می شود. فیلم سرنوشت غیر قابل توقف انسان را نشان می دهد و همچنین اجتناب ناپذیر بودن خشونت و مرگ. ماموریت چیگور بازگرداندن کیسه ای پول از یک معامله مواد مخدر است که او را با افرادی در این مسیر درگیر می کند. پرداخت و نگاه کوئن ها به چیگور استدلال های مختلفی را در وجود این شخصیت شکل می دهد اما نکته جالب اینجاست که فیلمساز بسیار بلند فریاد می زند که تنها پرتاب سکه توسط قاتل کسی را نمی کشد و یا ساده تر بگوییم سکه به تنهایی کسی را نمی کشد. پایان این فیلم نیز سرنوشت متفاوتی را جلوی شخصیت شرور قرار می دهد که با خیلی از قصه ها تفاوت دارد.
Saw
فیلم اره که در زیرگروه فیلمهای اسلشر قرار دارد، یکی از آن فرنچایز هاست که خلاف فرمول های رایج هالیوود است. داستان فیلم را اینگونه است که: دو مرد، درحالیکه خود را بستهشده با زنجیر مییابند، در اتاقی متروک در دو طرف یک جنازه بیدار میشوند. در جیب هریک از آنها دستگاهی گذاشته شده که پیامی از فردی ناشناس را که نقاب زده، و بعدها معلوم میشود که همان «قاتلِ ارهای» است، پخش میکند. در این پیام، این مرد به آنها اطلاع میدهد که درگیر یک نوع «بازی اجباری» هستند. هرکدام از آنها که بخواهد زنده بماند، باید از قوانین متعددی بگذرد و بازی را «ببرد». در این بین، هویت واقعی قاتل نیز تا آخرین دقایق بزرگترین سؤال فیلم باقی میماند، تا اینکه سرانجام همراه با یک پیچش داستانی هویت او مشخص میشود. ثانیههایی پس از این اتفاق، فیلم تمام میشود و «بازی» به پایان میرسد. شخصیت جیگساو به دلیل اینکه به قربانیانش فرصتی برای فرار از تله های دنج خود می دهد، به نوعی از برچسب قاتل به خود جلوگیری می کند. جان کرامر ممکن است مرده باشد، اما تا زمانی که مردم به تماشای این فیلم ها ادامه دهند، افسانه Jigsaw هرگز نخواهد مرد و همانطور که مجموعه خود می گوید، این جاودانگی واقعی است.
Avengers: Infinity War
کسانی هستند که معتقدند Thanos به عنوان یک تروریست بین کهکشانی واقعا هیچ کار اشتباهی انجام نداده است، و تراز تعادل جهان را در پایان Avengers: Infinity War اصلاح کرده است. اما بدون تردید شخصی که با یک بشکن انگشت نیمی از جمعیت جهان را نابود می کند فرد خوبی نیست. بعضی تردید می کنند که تصمیم تانوس منطقی دارد، و همین بدان معنی است که او واقعا نمی تواند بد باشد اما ماهیت فاجعه بار او واقعا اثبات کننده این است که او یک هیولا است. به هر حال هرچه که باشد تانوس یک سطح بی سابقه ای از نسل کشی را انجام می دهد و کماکان پیروز ماجرا است.
Hereditary
اولین فیلم Ari Aster یکی از آثار شگفت انگیز و فراموش نشدنی سال گذشته در ژانر وحشت بود. در زمانیکه بزرگ خاندان گراهام فوت می کند، دخترش، آنی، احساس می کند که او همچنان در بین خانواده آنها حضور دارد و به طرز عجیب و غریبی با دختر آنی، یعنی چارلی، انس گرفته است. به این ترتیب، در حالیکه تمام خانواده تحت تهدید یک نیروی فراطبیعی قرار دارد، آنی باید در میان تاریکی ها کاوش کند و از سرنوشت به ارث رسیده ی شوم خود فرار کند. موروثی سر تا سرش شوم و ناخوشایند است و داستان به گونه ای پیش می رود که افراد فیلم یکی پس از دیگری با از هم پاشیدگی روانی قربانی می شوند و اوج فیلم پایان عجیب و ترسناک آن است.
Final Destination
داستان این مجموعه فیلم معمولاً در رابطه با حادثه ای وحشتناک است که یک نفر که در آن جا حضور دارد، بهطور ماوراطبیعی متوجّه اتفاق میشود و معمولاً هفت نفر را از آن حادثه نجات میدهد و افرادی که نجات پیدا کردهاند هم به مرور زمان با اتفاقی ناگوار کشته میشوند ، تا زمانی که چند نفرِ آخر که هنوز نمردهاند جلوی اتفاقاتی که هنوز رخ نداده است را میگیرند و خود را نجات می دهند. در طول این فرنچایز قدرت ویژه ای شخصیت ها را به سوی نابودی می کشاند و کسی جلودار آن نیست. در این فیلم، مرگ مصداق یک بچه است که حشره ای را زیر یک ذره بین در یک روز تابستانی داغ قرار می دهد و دقیقا هم می داند چه کاری انجام می دهد و تنها ناظر درد و رنج آن است. مرگ ذاتا طبیعی ترین چیز در جهان است. اما به عنوان یک نیروی محرک و متمایز، مرگ در این فیلم ها به وضوح نشان دهنده یک جهنم از حس شوخ طبعی و بیماری است.