[ad_1]
«دایره مینا» پنجمین فیلم داریوش مهرجویی، نخستین تجربه رنگی و دومین همکاری مشترک او و ساعدی در سال ۱۳۵۳ ساخته شد. فیلمنامه «دایره مینا» اقتباسی از داستان «آشغالدونی» از مجموعه داستانهای گور و گهواره است. فیلم به مدت سه سال توقیف بود و سرانجام در ۱۳۵۶ پروانه نمایش گرفت اکران عمومی آن در ۲۳ فروردین ۱۳۵۷ آغاز شد.
پسر جوانی با خانوادهاش در محلههای حاشیهنشین تهران زندگی میکند پدر بیمارش، را برای معالجه به بیمارستان بزرگی میبرد، نمیتواند پدرش را بستری کند و در پیادهرو کنار نردههای بیمارستان چند روزی را سپری میکنند تا این که شخصی به نام سامری در عوض خون فروشی به آنها پول میدهد و این ورود پسر جوان به چرخه سیاهی است.. فیلم در جشنواره پاریس در ۱۹۷۷ (پاییز ۱۳۵۶) و سپس برلین به نمایش درآمد و جوایزی نیز از این دو جشنواره دریافت کرد.
در نشستی در اردیبهشت سال ۹۵ که پس از نمایش «دایره مینا» برگزار شد، داریوش مهرجویی در سخنانی گفت: «ابتدا میخواستم مستندی در مورد مسائل و مشکلات انتقال و اهدای خون در آن سال بسازم. در این مورد با مرحوم غلامحسین ساعدی صحبت کردم که او گفت؛ داستانی کوتاه با عنوان «آشغالدونی» دارد که در یک بیمارستان روایت میشود و میتواند فیلمنامه فیلم من شود. ما پنج ماه روی سناریوی این فیلم بحث و گفتگو کردیم.
نکاتی در فیلم هست که در داستان ساعدی نبود و من آن را از افراد واقعی مانند دکتر علا الهام گرفتم. زمانی که فیلم ساخته شد، با وجود اینکه تهیهکنندگان فیلم نیز همگی از دامادهای شاه بودند، سه سال توقیف بود، اما در نهایت پس از سه سال در آستانه انقلاب به نمایش درآمد و همانند امروز که در بحث آلودگی هوا اطلاعرسانی میشود آن زمان در باب مشکلات انتقال خون، آگاهی مردم را بالا برد.
پس از توقیف این فیلم، فرح پهلوی این فیلم برای شاه نشان داده و شاه در میانه تماشای فیلم با خشم برخواسته و اتاق سینما را ترک گفت و به زبانی بلند و پر اعتراض ادعا کرد که این به اصلاح روشنفکران ـ یا آنچنان که رسم مالوف شوخی هایش با علم بود، این اَن تلکتوئلها ـ چرا همیشه به جنبه های تیره هستی دلبسته اند و تنها سیاهی های جامعه را نشان می دهند؟
عزتالله انتظامی، علی نصیریان، سعید کنگرانی، فروزان، مرضیه برومند، ایرج راد، اسماعیل شنگله در این فیلم سینمایی مقابل دوربین هوشنگ بهارلو بازی کردند. مهرجویی برای ساخت این فیلم از معتادان واقعی بهره برد و آنها را کنار بازیگران خود جلوی دوربین نشاند. تصاویر دلخراشی که او در لحظههای گرفتن خون از این اشخاص ثبت کرده، آنقدر تاثیرگذار از کار درآمد که به هیچوجه نمیشد آن را نادیده گرفت.
«دایره مینا» با تأخیری چندساله پس از نمایش سریال تلویزیونی پربیننده «داییجان ناپلئون» و نقش محوری سعید کنگرانی در آن و همچنین فروش خیرهکننده و رکوردگذار «در امتداد شب» در تاریخ سینمای ایران به عنوان پرفروشترین محصول سینمایی کشور در سال ۱۳۵۷ به نمایش درمیآید. حضور فروزان چه از نظر منتقدین که انتظار نداشتند بازیگری از سینمای تجاری و موسوم به فیلمفارسی در فیلم روشنفکرانهای از مهرجویی بازی کند و چه از نظر عموم مردم جالب و خبرساز بود.
محسن ظهوری در عصر ایران نوشت: مهرجویی دوربین خود را به مراکزی برد که معتادان و نیازمندان در ازای دریافت پول، خون میدادند. در آن سالها خون در بیمارستانهای کشور به این صورت تأمین میشد؛ هر مرکز درمانی مجبور بود برای به دست آوردن خون مورد نیاز خود، با افرادی قرارداد ببندد که مسئول جمعآوری خون بودند. یکی از مهمترین مراکز جمعآوری خون هم بیمارستان هزارتختخوابی تهران بود که حالا آن را با نام بیمارستان امامخمینی میشناسیم. «دایره مینا» پشت پرده همین خونفروشها را به نمایش گذاشت و به سرعت هم توقیف شد.
وزارت فرهنگ و هنر مانع از نمایش آن شد و رئیس نظام پزشکی کشور هم با پخش آن مخالف بود. اما این فیلم را نمیشد نادیده گرفت؛ به خصوص وقتی کسی، چون «فریدون علاء» پشت آن ایستاده باشد؛ کسی که با مدرک دکترای پزشکی از دانشگاه ادینبورگ اسکاتلند، ۹ سال قبل از ساخت فیلم به ایران آمده و مصمم بود تا سازمانی مدرن و منظم برای دریافت، انتقال و پالایش خون در ایران درست کند. او سه سال قبل از ساخت این فیلم، ایده ایجاد سازمانی برای انتقال خون را مطرح کرده و موفق شده بود سال ۱۳۵۱ نام این سازمان را به ثبت برساند، اما هنوز برای تاسیس این سازمان مشکلات زیادی پیش رویش بود
سال ۱۳۵۳، فیلم «دایره مینا» ضربه آخر را زد. این فیلم، صریح و بیپرده خونفروشی را هدف قرار داد و گرچه در کش و قوس مخالفان و موافقان، حدود سه سال در محاق ماند، اما تأثیر خود را بر ساختار نظام پزشکی ایران گذاشت.
««دایره مینا» تاول چرکین و دردناکی است که با نیشتر واقعنگری غلامحسین ساعدی نویسندهٔ اصل داستان و سناریو و هوشیاری و آگاهی داریوش مهرجویی -به عنوان سازندهٔ فیلم- میترکد و عفونت آن نفس کشیدن را مشکل میسازد.» (محسن سیف. دایرهٔ مینا، برش واقعی از زوایای اجتماع. هفتهنامه سینما، دورهٔ جدید، شمارهٔ ۲۳۰ و ۲۳۱، نهم و شانزدهم اردیبهشت ۱۳۵۷.)
از لحظه آغاز فیلم که دوربین مهرجویی با یک حرکت انتخابی، علی و پدر بیمارش را برمیگزیند تا زندگیشان را در حوزه شرایطی خاص، بررسی کند، ما علت و معلول را در کنار هم میبینیم و تحول علی، پدرش و دیگر آدمهایی را که ما در رابطه با آنها قرار میگیرند، پی میگیریم. دنیای بسته و معصومانه علی-مخصوصا- در رویارویی با دنیای سوداگر واسطههای خون بهتدریج دگرگون میشود و در نهایت، از علی که خود «شکار» بوده است، یک شکارچی ساخته میشود. این شکارچی تازه اما، خود در یک تحلیل نهایی، همچنان یک شکار باقی میماند و بهرغم آن نگاه گستاخ و بیشرمانه علی در پایان فیلم، برای من که مخاطب فیلم هستم، روشن است که او هنوز شکار باقی مانده است. (هوشنگ حسامی، جوانان رستاخیز، سوم آذر ۱۳۵۶).