رواقی گرایی یکی از چهار مکتب فکری اصلی است که در دوره هلنیستی تأسیس شد. در آگورا باستانی آتن توسط زنون سیتیوم در حدود 300 سال قبل از میلاد تاسیس شد.
رواقیون بر این باور بودند که عمل به فضیلت برای دستیابی به eudaimonia (خوشبختی که بعد از تحمل رنج حاصل شود) کافی است: یک زندگی خوب و شکوفا. رواقیان مسیر دستیابی به آن را از طریق صرف تمرین برخی از فضایل در زندگی روزمره مانند شجاعت یا اعتدال و زندگی مطابق با طبیعت می دانستند.
در کنار اخلاق ارسطو، سنت رواقی یکی از رویکردهای پایه گذار اصلی اخلاق فضیلت را تشکیل می دهد. رواقیان به ویژه به این دلیل مشهور هستند که می آموزند «فضیلت تنها خیر» برای انسان است و چیزهای بیرونی مانند سلامتی، ثروت و لذت به خودی خود خوب یا بد نیستند (adiaphora) بلکه دارای ارزش به عنوان «ماده ای برای فضیلت عمل می کنند».
بسیاری از رواقیون – مانند سنکا و اپکتتوس – تأکید کردند که چون «فضیلت برای خوشبختی کافی است»، یک حکیم از نظر عاطفی در برابر بدبختی مقاوم است. رواقیون همچنین معتقد بودند که برخی از احساسات مخرب ناشی از خطاهای قضاوت است و آنها معتقد بودند که مردم باید اراده ای را حفظ کنند (به نام prohairesis – انتخاب اخلاقی) که «مطابق با طبیعت» است. به همین دلیل، رواقیون فکر می کردند بهترین نشانه فلسفه یک فرد، این نیست که شخص چه می گوید، بلکه چگونه رفتار می کند. برای داشتن یک زندگی خوب، باید قوانین نظم طبیعی را درک می کرد زیرا آنها معتقد بودند همه چیز ریشه در طبیعت دارد.
رواقی گری تا قرن سوم پس از میلاد در سراسر جهان روم و یونان شکوفا شد و از جمله طرفداران آن امپراتور مارکوس اورلیوس بود. اما پس از اینکه مسیحیت در قرن چهارم پس از میلاد مسیح به دین دولتی تبدیل شد، رو به افول گذاشت. از آن زمان به بعد، به ویژه در رنسانس (نئوستوییسم) و در دوران معاصر (رواقیگرایی مدرن) احیاء شده است.
نام رواقی از Stoa Poikile (یونانی باستان: ἡ ποικίλη στοά) یا «ایوان نقاشی شده» گرفته شده است، ستونی تزئین شده با صحنه های جنگی اسطوره ای و تاریخی در سمت شمالی آگورا در آتن، جایی که زنون سیتیوم و پیروانش در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد در آنجا گرد هم آمده بودند و درباره ایده های خود بحث می کنند. برخلاف اپیکوریان، زنو ترجیح داد فلسفه خود را در یک فضای عمومی تدریس کند. رواقی گری در ابتدا به عنوان زنونیسم شناخته می شد. با این حال، این نام به زودی حذف شد، احتمالاً به این دلیل که رواقیون بنیانگذاران خود را کاملاً عاقل نمیدانستند و از خطر تبدیل شدن این فلسفه به کیش شخصیت اجتناب میکردند.
دیودور کرونوس که یکی از آموزگاران زنون بود، فیلسوفی به حساب میآید که برای اولین بار رویکردی را به منطق ارائه کرد و توسعه داد که امروزه به عنوان منطق گزارهای شناخته میشود. بعدها، کریسیپوس سیستمی را توسعه داد که به منطق رواقی معروف شد و شامل یک سیستم قیاسی به نام قیاس رواقی بود که رقیبی برای قیاس شناسی ارسطو به حساب می آمد. علاقه جدید به منطق رواقی در قرن بیستم، زمانی که تحولات مهم در منطق مبتنی بر منطق گزاره ای بود، به وجود آمد. سوزان بابزین نوشت: «شباهت های بسیار نزدیک بین منطق فلسفی کریسیپوس و منطق گوتلوب فرگه قابل توجه است».