قبلا ما در سه بخش به معرفی زن و شوهرهای دوست داشتنی در سریال های تلویزیونی و استریمی پرداخته بودیم:
دوست داشتنی ترین زن و شوهرهای سریال های تلویزیونی و استریمی(بخش اول)+ تصاویر
دوست داشتنی زن و شوهرهای سریال های تلویزیونی و استریمی ( بخش دوم)+ تصاویر
دوست داشتنی ترین زن و شوهرهای سریال های تلویزیونی و استریمی (بخش سوم) + تصاویر
حالا به سراغ سه زوج دیگر می رویم …
اریک کمدون و آنی کمدون در سریال هفت بهشت – 7Th Heaven
سریال هفت بهشت 7Th Heaven در ژانر درام، عاشقانه و خانوادگی ساخته ی بین سالهای 1996 تا 2007 میلادی است که از شبکه های The WB و The CW در قالب 11 فصل و 243 قسمت پخش گردید.
داستان سریال درباره ی خانواده ی پرجمعیتی است که پدر خانواده کشیش مهربان و دوست داشتنی است که سعی دارد مشکلات همه را حل کرده و به آنها تا جایی که می تواند کمک کند و در خانه هم حامی همسرش و فرزندانش باشد، همسرش یک زن زیبا ، مهربان و دوست داشتنی است که در کنار شوهرش سعی در تربیت درست فرزندانش دارد.
این زوج دوست داشتنی با گذر سالها زندگی مشترک نه تنها خللی در عشق و علاقه بینشان پیش نمیاد بلکه روز به روز ، ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه به مهر و محبت و عشقشان بهم افزوده میشود.
طرز های نگاه کردن همسر به شوهر و برق چشمان و نوعی نگاهی که او به شوهرش دارد حاکی علاقه ای سرشار به شوهرش می باشد.
اریک که یک کشیش است را استیون کالینز ( Stephen Collins ) و همسرش آنی که یک زن خانه دار است را کاترین هیکس ( Catherine Hicks) بازی نموده است.
این زوج دوست داشتنی پدر و مادر 7 فرزند هستند. 4 پسر به نام های مت، سایمون و دو قلوهایی به نام های سایمون(سم) و دیوید که در جریان سریال متولد می شوند.
سه دختر هم به نام های مری،لوسی و روسی دارند.
در ادامه و اواخر سریال هم صاحب چندین نوه می شوند و بزودی هم چندین نوه دیگر به آنها اضافه خواهد شد.
این سریال همچنین مضعلات اجتماعی آمریکایی ها که همچنان ادامه دارد را به خوبی نمایش می دهد همچون تیراندازی توسط افراد نوجوان، بارداری های ناخواسته و تعرض به نوجوانان و …
حالا سرکی میکیشیم به زندگی این زوج برخواهیم گشت…
آنی مشغول تعمیر اجازه گاز خانه بود به همین خاطر صورتش سیاه شده است.
طرز نگاه و لبخندهای ملیح آنی به شوهرش اریک را نگاه کنید… چیزی جز علاقه میبینید؟
این مهر، محبت و علاقه بین او دو طرفه و تا پایان با حرارت ادامه دارد…
مواقعی دو طرف به صحبت با هم جهت درد و دل و همدردی و حتی کمک کردن بهم احتیاج دارند،گاهی اریک گاهی آنی…
در تصویر بالا آنی دستش را روی قلب شوهرش اریک میگذارد و بهش می گوید تو آدم مهربان هستی به خاطر این که قلب مهربانی داری.
اریک سعی دارد به همسرش بابت حلقه ی ازدواجشون که به سرقت رفته و آنی ناراحت و هنوز شوکه هست آرامش بدهد در آخر هم دوباره برایش حلقه ی ازدواج تهیه کرده و به دستانش می اندازد.
خیلی از زنان در جوامع مختلف به دلایل مختلف از خواهر شوهر خود خوششون نمیاد یا از اونا متنفرن؛ ولی آنی فرق دارد اون از عده ای از زنان است که رابطه ی نسبتا خوبی با خواهر شوهرش جولی که مشروبات الکلی مصرف می کند دارد، الان هم به شوهرش می گوید ناراحت اومدن خواهرت نباش من خوشحالم جولی اومده اینجا…
اریک و آنی و پسرشون سایمون رو مشاهده می کنید…
در کوچکترین کارها هم بهم کمک می کنند، این خیلی خوبه واقعا…صحنه ی بالا آماده سازی خوراک برای 5 فرزندشون…
اریک و آنی از هر فرصتی برای ابراز علاقه و محبت بین خودشان استفاده می کنند.حتی هم کاسه شدن در غذا خوردن و یک قاشق شدن در خوردن بستنی ! پس دروغ نگفته نبودن زن و شوهری یک کاسه بشن عشق و علاقه بینشون بیشتر میشه! بفرمایید اینم نمونه آمریکاییش !
اریک به خانومش میگه دوستت دارم اونم میگه منم دوستت دارم ولی قاشق بعدی برای منه که میبنید قاشق بعدی هم صاحب شد!
دارند به 3 اتافی که بچه هاشون در آنجا می خوابند سرکی میکشن تا ببینند خوابن یا بیدار…
در اینجا تصمیم گرفتتند که صاحب فرزند دیگری بشن…
آنی در جشن فارق التحصیلی مت پسر و فرزند ارشد خانواده به اریک میگه بزودی دوباره بچه دار خواهیم شد…
لبخند آنی و واکنش اریک …
با شروع بارداری هورمون ها تاثیر روی رفتار آنی گذاشته و او پرخاشگرتر و تنبل تر شده است. دو تصویر زیر در این ارتباط است.
اما اریک صبورانه با همسرش رفتار کرده و او را به سونوگرافی میبرد؛ آنی که به خودش می آید به اریک می گوید ترسش از نزدیک شدن به پیری و همچنین چاق شدن به خاطر بارداری است ولی الان که صدای قلب بچه را شنیده است دیگر اهمیتی ندارد چون بزودی صاحب دو قلو میشن.
بعدش اریک همسرش آنی را به رستوران می برد… تصاویر زیر مربوط به این دو سکانس می باشد.
در تصویر بالا اریک و آنی در کنار دختر بزرگشون آنی که فرزند دومشون هست مشاهده می کنید که جسیکا بیل معروف و شناخته شده اولین کارهای خود را با این سریال شروع کرد.
آنی که کم کم اضافه وزن پیدا کرده و به صورت افراطی و ناخواسته رو به خوردن خوراکی ها به صورت هوسبار می کند.
مت پسر بزرگ و فرزند ارشد خانواده است که رابطه ی خوبی هم با عمه اش جولی دارد. او یک پزشک خواهد شد و با همکار یهودیش سارا ازدواج خواهد کرد…
در تصاویر زیر میبینید اریک مشغول خوردن ساندویچ است ولی همسرش با نگاهی خاص به او میفهماند آن ساندویچ متعلق به اوست! صحنه های بامزه ای است…
فقط واکنش اریک رو…!
اریک و آنی در آشپزخانه با حضور فرزندانشون مری ، سایمون و روسی …
در تصویر زیر اریک از سرکار با کلی خرید میاد میبینه به سر همسرش زده و کلی از درخچه ها را بدجور و ناجور هرس کرده و کلافه شده که خراب کاری کرده…
اون سکانس بامزه یادتون میاد که ساندویچ رو از اریک گرفت؟ حالا بهش بستنی داد که با هم بخورند…
یکی از این موارد خوب این زوج در کنار هم بودن و حمایت کردن هاشون از هم هست. آنی به شوهرش در انجام کارها و رفع مشکلات دیگران کمک می کند در تصاویر زیر پدر و مادر دختر نوجوانی که باردار شده به منزل آنها آمده است و آنها می خواهند مشکل را حل کنند.
در تصاویر زیر آنی را که میبینید که توسط مت متوجه شده اریک توسط یک پسر نوجوان در کلیسا مورد اصابت تیر قرار گرفته و زخمی شده پس با عجله و وحشت خودش را به بیمارستان و اتاقی که اریک هست می رساند…
در تصاویر زیر آنی را میبینید که از خوشحالی شوهرش بابت آمدن سه دوست بسیار قدیمی به منزل آنها که هنوز ازدواج نکرده و در موسیقی فعالیت دارند خرسند است… شریک زندگی خوب اونی هست که از شادی شوهر و همسرش خوشحال بشه!
در تصویر زیر هم از این که فرزندانش مت و روسی با دوستان پدرشان صمیمی شدند و در حیاط مشغول بازی هستند رضایت کامل دارد و خنده ای دلنشینی بر لب دارد…
در تصویر زیر که به کلاس آمادگی زایمان رفته اند و اریک از این که جز مسن ترین این افراد است حس زیادی خوبی ندارد…
آنی سنگین تر شده است و چیزی تا به دنیا آمدن دو قلوها نمانده است…
روز کریسمس است و اریک و آنی مشغول درست کردن هدایا برای فرزندانشان هستند و در ادامه دورهم خانوادگی در شب کریسمس را مشاهده خواهید کرد.
در تصاویر زیر آنی که دیگر حسابی سنگین شده است می گوید بلد است چه جوری فرزندانشان به بیرون بفرستد تا آنها تنها باشند… راهش هم این که آنها بروند پیتزا قارچ و مخلفات بخرند…
در تصاویر زیر آنی میخواهد با شوهرش معاشقه داشته باشد…
در تصاویر زیر به بیمارستان جهت چک کردن اوضاع دو قلوها می روند که دکتری که بعدا داماد خانواده (شوهر جولی) را میبینند که در زایمان اول آنی یعنی به دنیا آمدن زودرس مت او را مقصر می دانند بعد ورود به خانه آنی احساس درد میکند و اریک او را به بیمارستان می برد و پزشک سیاه پوست توصیه می کند سزارین انجام شود اما آنها اصرار دارند خصوصا آنی اصرار دارد که زایمان طبیعی داشته باشد پس آن پزشک شماره آنها را نگه داشته و می گوید دکتر هستگینز به آنها تماس خواهد گرفت ، بعد مدتی تماس گرفته می شود و آنها به نزد دکتر هنک هستگینز رفته و او را بابت اتفاقات گذشته میبخشند و به عنوان دکترشان انتخاب می کنند.
در تصاویر آخرین قسمت بارداری آنی را میبینید که به شدت باردار و سنگین شده است و یکی از زنان در فروشگاه به اجبار برای او مهمانی حمام بچه در نظر گرفته است و از این بابت ناراحت هست تا این که به فکر دوست صمیمی سیاه پوستش که شوهر اونم کشیش است می افتد که از او کمک بخواهد و او هم می پذیرد و با نقشه ی اتفاقی و درد زایمان الکی مهمانی را فراری می دهند .
در پایان شب هم که در حیاط در کنار هم نشسته اند آنی به شوهرش می گوید هرگز علاقه ام نسبت به تو کم نمیشه و هیچ چیزی نمیتونه این علاقه را کم و یا نابود کنه، بعد این که به کمک اریک بلند میشود اریک متعجب می گوید: خانه ساکت نیست؟ بچه ها کجان؟
در واقع بچه ها مشغول دعوا با بچه های یک خانواده دیگر هستند!خخخخ
و در تصاویر ذیل بلاخره موعود زمان میرسه و دکتر هستگینز دو قلوها(ساموئل و دیوید) را به دنیا خواهد آورد… هم چنین دچار فشرده شدن بیش از حد دست اریک توسط همسرش آنی هستیم که با بدجنسی خاص و بامزه ای اقدام به این کار می کند اما اریک صبورانه و بامحبت قراوان پیشانی همسرش را چند بار بوسیده و با دستمال عرق های صورتش را پاک می کند…سرانجام دو قلوها به دنیا می آیند و تولد هر یک اریک و آنی غرق در شادی شده و آنی با کلمه ی دوستت دارم به شوهرش ابراز علاقه می کند، سرانجام هم کل بچه ها برای دیدن قلوها به نزد آنها می آیند…
یکی از خوبی ها و نکات ویژه اخلاقی اریک این است که به همسرش آنی در بزرگ کردن سخت دو قلوها ساموئل(سم) و دیوید کمک می کند… از خواباندن و آرام کردن آنها تا عوض کردن پوشک آنها…
درستش هم همینه … مرد و شوهر خوب اون کسی هست که بعد تولد فرزند همچنان حامی همسرش(مادر بچه) باشه و ازش حمایت همه جانبه کنه . تنها مورد مشابه دیگری که یادم میاد سریال این ما هستیم This Is Us بود که جک پیرسون بعد از تولد بچه ها به همسرش ربکا کمک می کرد…
تصاویر زیر شاهد باشید که چگونه اریک در کنار همسرش از دوقلوهاشون مراقبت خواهد کرد…
عشق و علاقه ی یک همسر و شوهر زمانی بیشتر نشان داده میشود که شریک زندگیش بیمار شود؛آنی دو مرتبه این حس ترس از دادن شوهرش را تجربه خواهد کرد که دفعه اول نگرانی و حس عشق او به شوهرش را در نگاهش ملاحظه خواهید کرد…
بعد مدتی از مرخص شدن اریک ، وی برای همسرش دسته گلی خریداری کرده و به آنی هدیه می کند… همسرش از او می خواهد برای سلامتی قلبش آرامش داشته باشد و نفس عمیق بکشد…
در تصویر زیر بعد آشتی جولی خواهر اریک و شوهرش دکتر هنک هستگینز و تولد اولین فرزندشان در خانه ی آنها
اریک: دوستت دارم.
آنی: منم دوستت دارم.
الان یه عده میگن اینا دیگه شورشو در آوردن! بیش از 20 سال زندگی مشترک این لوس بازیا چی معنی میده؟ بله شما یا حسودیت میشه یا معنی عشق واقعی رو متوجه نمیشی ! درستش هم همینه که زن و شوهر تا حتی پیری و زمان مرگ بهم ابراز علاقه کنن.
حالا این دو تا حالا ندیدم زن و شوهری تو سریال ها در حال تمیز کردن منزلشون این کار را انجام بدن که این دو انجام میدن!
در تصاویر زیر هم دوتایی برای هم وقت میزارن که دو نفری با هم فیلم تماشا کرده و از هم با میوه و خوراکی پذیرایی کنند…
مواقعی هم که از هم ناراحت میشن بلافاصله در کمترین زمان ممکن با هم آشتی میکنند…
آشنایی با اولین عروس خانواده؛ مت که دانشجوی پزشکی است که نامزد سابقش به او خیانت کرده است تقریبا نابود شده است تا این که همکارش سارا زن زیبای یهودی را میبینید و عاشق هم می شوند و بلافاصله به او درخواست ازدواج می دهد که سارا می پذیرد ، ابتدا با مت و سارا به دیدن پدر و مادر مت می آیند و بعد به دیدن پدر سخت گیر سارا که خاخام یهودی است و به شدت با ازدواج با پسر مسیحی مخالف است اما سرانجام مثل مادر مت که ابتدا ناراضی است راضی می شود و این دو ازدواج کرده و جهت کار در بیمارستان به شهر دیگری نقل مکان می کنند…
در تصاویر زیر آنی به رفتارهای شوهرش شک کرده است و به او التماس می کند بگوید چه شده است:
“به من بگو چی شده؟ قول میدم داد نزنم! گریه نکنم! چی شده؟
اریک انکار می کند ولی در تخت خواب به همسرش می گوید بیماری قلبی او عود کرده و دوباره باید مورد جراحی قرار گرفته و بستری شود.
دوباره حس های آنی و موج نگرانی و علاقه در چشم های او قابل مشاهده است…
در تصویر زیر خواستگاری کوین کینکرک که یک پلیس مطلقه است از لوسی (دختر دوم و فرزند سوم) خانواده رو مشاهده می کنید که با پاسخ مثبت لوسی مواجه می شود…
و تصویر زیر سر و سامان گرفتن مری(دختر ارشد خانواده و فرزند دوم)
حاصل این ازدواج که یکبار به طلاق کشیده می شود و مجدد ازدواج می کنند یک پسر و دوقلوهای دختری است که قرار است بزودی متولد شوند…
در دو تصویر زیر ابراز علاقه ی آنی با شوهرش با جمله به خاطر این که دوستت دارم در حضور فرزندانشان…
در تصاویر زیر به اریک و آنی خبر می رسد که پدر بزرگ ، مادر بزرگ شده اند یعنی دختر لوسی و شوهرش در آسانسور به کمک برادرش مت به دنیا آمده است لذا همو در اغوش می گیرن و با جمله تبریک میگم مامان بزرگ و تبریک میگم بابا بزرگ با سرعت خودشان را به مرکز خرید می رسانند و نوه شان را میبینند…
ورود مت به همراه همسرباردارش سارا که برای جشن ازدواج برادر کوچکترش سایمون آمده اند، مری نتوانسته بیاد چون که دوقلوباردار است(همان طور که سارا اینگونه است ) و شوهرش را فرستاده است…
و در پایان سریال خواهیم دید که عشق، علاقه و محبت بین اریک و همسرش آنی کاستنی نیست و همچنان با شدت بهم علاقه هستند…
این خانواده این منزل را ترک خواهند کرد و به جای دیگری منتقل خواهند شد.
قبل از رفتن و شب آخر سفر آنی یک دیالوگ به اریک می گوید:
آنی:”شب بخیر اریک، دوستت دارم.”
اریک:”شب بخیر آنی،منم دوستت دارم”
تصویر آخر هم راننده سیاه پوستی است که قرار است آنها را به جای دیگر منتقل کند…
اگه می خواهید مفصل تر به شناخت داستان و سایر شخصیت ها برسید به لینک زیر مراجعه کنید:
لوئجی و النا در سریال ایتالیایی خط عمودی -La linea verticale
مینی سریال خط عمودی La linea verticale محصول سال 2018 شبکه Rai 1 ایتالیا است که در 8 قسمت پخش گردید.
داستان سریال درباره ی مرد جوانی به نام لوئیجی با ایفای نقش والریو ماستندریا (Valerio Mastandrea) و همسر باردار مهربانش النا با نقش آفرینی گرتا اسکارانو ( Greta Scarano) می باشد که متوجه شده است سرطان او باید هر چه سریعتر درمان شود لذا باید بستری شده و تحت عمل جراحی قرار بگیرد.
مهربانی و عشق النا نسبت به شوهرش حیرت انگیز است! با وجود این که 32 هفته باردار است و بزودی قرار است فرزند دومشان که پسر است متولد شود و مهم تر از همه فضای موجود آلوده بخش سرطان برای او و فرزند در راهش خطر دارد ولی حاضر نیست لحظه ای شوهرش را ترک کند و روزها و حتی شب ها به نزد او می آید و به او آرامش و دلگرمی می دهد…
در تصویر زیر روز اول بستری شدن لوئیجی را میبینیم…
در تصاویر زیر النا موقت از شوهرش خداحافظی کرده تا فردا صبح بعد استراحتی که در منزل دارد قبل از عمل جراحی شوهرش خودش را برساند، النا با ابراز علاقه و در آغوش گرفتن لوئیجی به او اعتماد به نفس می دهد…
در تصاویر ذیل نیز دقایقی پیش از اعزام شوهرش به اتاق عمل و در حالی که پرستاران در حال آماده سازی لوئیجی هستند خودش را می رساند و در انجام بعضی کارها کمک می کند، در پایان هم با گفتن صحبت های انگیزشی و خوب به شوهرش امید می دهد و او راهی اتاق عمل می کند…
در تصاویر پایین هم النا و سایر دوستان و آشنایان را میبینید که بعد از عمل جراحی لوئیجی و در حالی که او بیهوش است به ملاقات او آمده اند…
لوئیجی سرانجام به هوش می آید و اولین شخصی را که میبیند همسر مهربان و دوست داشتنی اش النا است…
النا بارها و بارها طی روزهای متوالی به نزد شوهرش می آید همچون تصویر پایین که به شوهرش که به مرگ فکر می کند صحبت های احساسی می کند:
تو نباید بمیری! میفهمی؟ نباید! نباید همسر باردارت و دختر کوچکت را تنها بزاری !
بعد از این دیالوگ موبایلش را به لئویجی نشان می دهد و می گوید:
بیا ببین ! شعر خوندن دخترمون آنیتاست به زبان انگلیسی !
لوئیجی هم بعد دیدن و شنیدن شعر خواندن دخترش احساساتی شده و اشک می ریزد، همسرش هم با مهربانی می گوید:
نه، عزیزم، نه! گریه نکن!
در تصاویر پایین هم مشاهده می کنید النا حتی شب ها به نزد شوهرش می آید…
و روزهای بعد حضور النا ادامه دارد…
و سرانجام خبر خوش برای لوئجی و خصوصا همسر دلسوز، مهربان و دوست داشتنی اش النا می رسد؛ لوئجی می تواند مرخص شود!
این دو و سایر بیماران و پرستاران از این اتفاق بسیار احساساتی می شوند…
و روز آخر بستری بودن لوئیجی و در نهایت مرخص شدن وی رو ملاحظه خواهید کرد…
لوئیجی به دلیل درد آنچنان نمی تواند به خوبی حرکت کند از آنجایی که همسرش هم پا به ماه سنگین شده است ولی به کمک همسرش با هم به کندی حرکت کرده و رفته رفته از بیمارستان خارج می شوند، اوایل حرکت لوئیجی احساس درد می کند که همسرش می گوید:
خوبی عزیزم؟ حالت خوبه؟
لوئیجی هم پاسخ می دهد:
خوبم . چیزی نیست!
تنها شخصیت دیگری که با وضعیت مشابه النا در خاطرم میاد شخصیت آمبر در سریال مزرعه قلب است؛او هم با وجود 9 ماهه بودن حاضر نیست حتی یک لحظه شوهرش را که با مرگ شدیدا دست و پنجه نرم می کند تنها بگذارد.
البته حال شوهر اون خیلی بدتر از وضعیت شوهر الناست.(بزودی به معرفی این زن و شوهر هم خواهیم پرداخت)
با امید ، آرزو و دعای این که هیچ کسی بیمار نشه و بهتره بگیم کارش به بیمارستان کشیده نشه! به جز در وضعیت به دنیا آمدن فرزند خود یا اقوام و …چون کلا بیمارستان در کل جای بسیار بد، افتضاح و اذیت کننده ای است…
دنیله و جولیا در سریال ایتالیایی مرا رها نکن – Non Mi Lasscaire
سریال مرا رها نکن Non Mi Lassciare در ژانر درام، عاشقانه، معمایی ساخته ی سال 2022 شبکه ایتالایی Rai 1 می باشد که در 8 قسمت پخش گردید.
داستان سریال درباره ی پلیس جوانی در شهر ونیز به نام دانیله با بازی الکساندر رویا ( Alessandro Roia) و همسر باردارش جولیا با نقش آفرینی سارا فلبربام ( Sarah Felberbaum) است که می خواهد با کمک همکار پلیسش النا که دوست دوران کودکی و نوجوانی او و همسرش بوده است پرونده های جنایی و مرموز را حل کند.
حاصل این ازدواج دو پسر است و قرار است بزودی صاحب فرزند دیگری شوند که در قسمت آخر سریال متولد میشود.
نکته ی جالب برای فوتبال دوستان: سارا فلبربام بازیگر نقش جولیا همسر دانیله؛ در واقعیت همسر دانیله دی روسی بازیکن اسطوره ی پیشین تیم آس . رم و اسبق تیم ملی ایتالیاست که از سال 2015 که با هم ازدواج کرده اند تاکنون صاحب دو فرزند شده اند.
این دومین ازدواج فوتبالیست سابق آس رم و تیم ملی ایتالیاست که از ازدواج پیشینش یک فرزند دیگر هم دارد.
خب نریم تو جاده خاکی ! برسیم به شرح زندگی دنیله و جولیا؛ سکانس اولیه سریال با ورود جولیا و حضورش در کنار شوهرش و صحبت کردن با او شروع می شود و بعد چند دقیقه پسرانشون به این جمع اضافه می شوند…
و در ادامه در اتاقشون با هم صحبت می کنند…
در ادامه هم یک مهمانی خانوادگی می گیرند که دوست قدیمیشون النا رو هم دعوت می کنند و بعد از اون مهمان هاشون را بدرقه می کنند…
در تصاویر زیر جولیا به شوهرش برای حل کردن پرونده آرامش و اعتماد به نفس می دهد…
دو تصویر زیر جولیا رو میبنید که به دیدن شوهر آمده است اما شوهرش و النا دوست صمیمی اش برای حل پرونده عجله دارند و این باعث دلخوری جولیا می شود…
دو تصویر پایین نیز مربوط به جشن تولد پسر بزرگ دنیله و جولیا قبل و حین برگزاری جشن است…
در تصویر بالا جولیا را میبینم که به زایمان نزدیک شده است و به ملاقات دوست صمیمی اش النا آمده است که طی عملیات زخمی شده است…
در تصاویر پایین دنیله شوکه شده را میبنید که میفهمد همسرش که از بیمارستان بدون اطلاع رفته در واقع بعد دیدن و صحبت با النایی که اتفاقا از بیمارستان فرار کرده بوده است…
در تصاویر ذیل دنیله از همسرش خداحافظی می کند…
و در تصاویر پایانی بالاخره فرزند سوم دانیله و جولیا که دختراست متولد می شود و دانیله با سرعت خودش را به بیمارستان می رساند.
همسرش این دیالوگ را می گوید:
اومدی؟ بیا دخترت را ببین!
و بعد از آن دخترشان را در آغوش دنیله می گذارد…
در کل سریال های فرانسوی و خصوصا ایتالیایی دارای بازیگران خوش قیافه، داستان های جذاب بسیار خوبی هستند ولی آنچنان که باید و شاید دیده نمیشن و به راحتی در دسترس نیستند! بیشتر تو اروپا سریال های انگلیسی شاخص و جهانی هستند و راحت تر دسترس هستند.
بزودی به معرفی بخش پنجم زوج های دوست داشتنی خواهیم پرداخت … پس ما با همچنان همراه باشید…