دنیای سینمایی مارول تاثیرات زیادی روی فیلم های تجاری امروزی داشته است، اما مشکلی که به وجود آورده این است که حالا هر استودیویی می خواهد مثل مارول فرنچایز میلیارد دلاری خودش را بسازد. رابین هود (Robin Hood) محصول Lionsgate – چندمین اقتباس از داستان قهرمان محبوب مردم در جنگل های شروود – یکی از بارزترین نمونه های این قضیه پس از فرنچایز دنیای تاریک کمپانی یونیورسال (Universal) است که با جیغ عجیب و غریب تام کروز (Tom Cruise) در فیلم مومیایی (The Mummy) به پوچی رسیده بود. Otto Bathurst کارگردان فیلم برای مدت ۲ ساعت فقط با یک چشمش به هدف اصلی فیلم توجه می کند، و چشم دیگرش روی دنباله های احتمالی برای این فیلم متمرکز است. نتیجه این کار یک فیلم بزرگ، پر سروصدا و بی روح است، که بازیگران جذابی هم در آن به رهبری تارون اگرتون (Taron Egerton) حضور دارند و در فیلمنامه ی Ben Chandler و David James Kelly که اهمیت چندانی به شخصیت هایش نمی دهد نهایت تلاش خود را می کنند. Tim Minchin در ابتدای فیلم به عنوان راوی می گوید: “این یک داستان بچگانه نیست”، که البته با توجه به چیزهایی که در فیلم می بینیم قضیه کاملا برعکس است.
فیلم رابین هود در یکی از آن دوران های شبیه Game of Thrones روایت می شود که مثلا قرار است مربوط به قرون وسطی باشد اما لباس های همه شخصیت ها از فروشگاه های اینترنتی خریداری شده است. یکی از لردهای این داستان Robin of Loxley (با بازی اگرتون) است، یک نجیب زاده رابطه عاشقانه ای با دزدی به نام Marian (با بازی ایو هیوسان (Eve Hewson)) دارد که موقع دستبرد زدن به اصطبلش مچ او را گرفته است. رابطه این با پیوستن رابین به جنگ های صلیبی قطع می شود، جنگی که او را به سرزمین های عربی دور می فرستد و وقتی سعی می کند پسر یک سرباز اسیر دشمن به نام John (با بازی جیمی فاکس (Jamie Foxx)) را نجات دهد، مجروح و شرمنده به خانه فرستاده می شود. وقتی رابین به خانه برمی گردد اوضاع را آشفته می بیند، Marian فکر کرده رابین مرده و با مرد بلندقدتری به نام Will Scarlet (با بازی جیمی دورنان (Jamie Dornan)) رابطه دارد، و داروغه بدنام ناتینگهام (با بازی بن مندلسون (Ben Mendelsohn)) تا سر حد فقر از مردم باج می گیرد. رابین با کمک John که همراه او به انگلیس آمده، پوشش هود (Hood) را انتخاب می کند – چیزی که در سریال ارو (Arrow) هم دیده ایم – مرد بی قانونی که روزها نقش نجیب زاده ی مودب را بازی می کند و شب ها از کلیساهای فاسد پول می دزدد و به فقیران می دهد.
اگر همه این ها مانند یک فیلم بتمن به نظر می آید، به این دلیل است که واقعا درون مایه فیلم های بتمن است، که وقتی شخصی به رابین می گوید: “هود لباس مبدل تو نیست، نام Loxley لباس مبدل توست” کامل می شود. که اشکالی هم ندارد – هیچ داستانی واقعا اریجینال نیست – اما فیلم رابین هود مثل یک فیلم بتمن دو ساعته است که ۹۵٪ آن به این اختصاص دارد که Bruce Wayne چطور اسم بتمن را برای خودش انتخاب کرده است. همه ی چیزهای دیگر، مثل داستان، شخصیت ها و واکنش های متقابل آن ها همگی خیلی سطحی هستند. وقتی رابین که تصور می شد مرده است به شهر برمی گردد آنچنان باعث تعجب نمی شود. John چندین و چندبار درباره جنگی که او و رابین قرار است اعلان کنند صحبت می کند، اما کل فیلم فقط پر از صحنه های مونتاژی آموزش تیراندازی با تیر و کمان است. فیلمنامه به جای آن که داستانی قوی بسازد، فقط نام هایی را برای ما آشکار می کند، البته شخصیت های کامیک بوکی محبوبی هم در فیلم حضور دارند، اما فقط مخاطبان اهل انگلیس آن ها را می شناسند!
تصور اینکه فیلم با چنین گروه بازیگران جذابی اینقدر کسل کننده از کار درآمده کار دشواری است. در حالی که فیلم های کینگزمن (Kingsman) کاملا از جذابیت اگرتون بهره می برند، رابین هود سعی می کند آن را نادیده بگیرد. رابین او از آن آدم های خفن ماسک دار است که فقط برای زیبایی بخشیدن به تریلر حضور دارد، و از تاریکی ظاهر شده و نگهبانان قلعه که در حال انجام وظیفه خود هستند را یکی پس از دیگری از پیش رو برمی دارد. فیلم گاه و بیگاه اجازه می دهد اگرتون کلاهش را برداشته تا با فاکس و هیوسان معاشرت کند، و نشانه هایی از قهرمانی را نشان دهد که شما دوست دارید با او همذات پنداری کنید.
بن مندلسون واقعا آن شروری است که استودیوهای سازنده فیلم های اکشن به آن نیاز دارند. او همیشه چشم نواز است و بازگشتش در بخش سوم فیلم نقطه عطف فیلم است، اما بازی او در این نقش دقیقا همان چیزی است که در فیلم های روگ وان (Rogue One) و بازیکن شماره ۱ آماده (Ready Player One) از او دیده بودیم. یک سکانس در فیلم وجود دارد که در آن مندلسون و فاکس در حال کل کل کردن با هم هستند و این سکانس آنقدر جذاب است که آرزو می کنم این دو بازیگر در یک فیلم بهتر از رابین هود در مقابل هم بازی کنند.
اکشن ساخته شده توسط Domonkos Pardanyi طراح بدلکاری و Balazs Lengyel طراح مبارزه وقتی در بهترین حالتش است که اغراق آمیز نشود؛ یک صحنه فرار از یک دزدی که طبق برنامه پیش نرفته در فیلم وجود دارد که در راهروها و راه پله ها فیلمبرداری شده و خیلی جذاب و چشم نواز است چون لرزش های دوربین George Steel فیلمبردار کاملا با حال و هوای شخصیت ها هماهنگی دارد. اما وقتی صحنه بزرگتر می شود Bathurst و همکارانش بیش از پیش کنترل کار را از دست می دهند، مشکلی که این حقیقت که قهرمان های فیلم همیشه در حال کشتن اسب ها هستند هم آن را بدتر می کند.
جای تعجب نیست که بخش سوم فیلم رابین هود از کل فیلم بامزه تر است، چون روند پیدا کردن دار و دسته ی رابین هود هیچوقت به این جالبی نیست که آن ها از قبل کنار هم بوده باشند. اگر بتوانید یک ساعت و نیم ابتدایی فیلم را تحمل کنید، رابین هود بالاخره به یک فیلم سرقتی درخشان تبدیل می شود. اما هدف اصلی این است که ابتدا اریجین این شخصیت بیان شود، چون اگر این اتفاق نیفتد چطور می خواهید برای این فیلم دنباله بسازید؟ اگر این فیلم با آن پایان شلوغ و آشفته تمام نمی شد، شاید حتی می توانستیم خواهش و تمنایش برای داشتن یک دنباله فیلم را نادیده بگیریم.
اما امسال سالی است که فیلم هایی که نقد زیادی به آن ها می شود در باکس آفیس آنچنان مشکلی ندارند. شاید رابین هود هم فروش زیادی داشته باشد و یک فرنچایز مخصوص خودش را راه بیاندازد، کنایه جالبی به گرفتن از مخاطبان فقیر و دادن به سازندگان پولدار، مخاطبانی که ارزش آن ها بیشتر از چنین فیلمی است.