فیلم سرزمین مین، اثری قابلاعتنا و بهغایت خُوشساخت است که بهخوبی سیاهیها، زشتیها و کژیهای جنگ و مُکافات مُشمئزکنندهی آن را به تصویر میکشد و بدون شلیک حتّی یک گلوله، با نمایش صریح و بیپردهی ذات نفرتانگیز و تراژیک جنگ، روایتی هُولناک و گزنده از سختیها و دشواریهای آن، ارائه میدهد. سرزمین مین، اثری تلخ و غمانگیز است و احتمالاً تماشای آن، هر بینندهای را به مرز مالیخُولیا و افسُردگی میکشاند اما درایت و هُوشمندی مارتین زاندولیت ـ کارگردان ـ در این نُکتهی مُبتکرانه و موشکافانه نهفته است که با ایجاد تعادل و مُوازنه میان شوربختیها، تراژدیها و البته خُوشبینیها و زیباییهای ژرف ذات انسانی، این مرز باریک میان مالیخُولیا و مانیا را همچون سنگری مُستحکم اما درعینحال شکننده و مُستأصل حفظ نموده و اجازه نداده است که تماشاگر بختبرگشته بیش از این در این ورطهی شوم اندوه و غم سقوط نماید و دچار فروپاشی روانشناختی شود.
سرزمین مین، اثر مُستندگونهی واقعگرایانهای است که تکتک ثانیهها و لحظات فرسایندهی آن، ژرفای وجودی هیجانات ناب انسانی را میآزارد و همچون یک پُرسش اساسی و فکورانه، این مُعمای رازآلود و سرشار از ابهام را مطرح میکند که در میانهی جنگ، کُشتار و نفرت فزایندهی ملّتها از یکدیگر، حق با چه کسی است و مفهوم خوب و بد، بهمثابهی دوقُطبی پذیرفتهشده در اندیشهی خام انسانها، آیا بُنیان و شالودهی واقعی دارد یا اینکه صرفاً یک اندیشهی پوچ، ناکارآمد و عقیم همانند سایر باورها و تفکرات مُضمحل و پوسیدهی بشری است؟ بخش مُهّمی از شُکوهمندی و ساختارمندی فیلم سرزمین مین به دوراندیشی، عدم سوگیری و فقدان قضاوت آن بازمیگردد که برخلاف اکثریت مُطلق آثار کمفُروغ، کلیشهای و جانبدارانهی هالیوود در مورد جنگ جهانی دوم که در آن، سربازان آلمانی موجوداتی شیطانصفت و خونخوار و نیروهای مُتفقین افرادی مظلوم، اندیشمند و آسیبدیده به تصویر کشیده میشوند، این کلیشهی مُضحک و رنگباخته را دور انداخته و تصویری تماماً یکدست و حتّی اندک مقداری ساختارشکنانه و بدیع ارائه میدهد که در آن، نیروهای مُتفقین اتفاقاً خبیث و شیطانیتر به نظر میرسند اما بازهم همین نحوهی روایت و مفهومپردازی داستان، مُتعادل و پرداختشده ازکاردرآمده است و رفتارهای اهریمنی دانمارکیها ـ بهعُنوان نمایندهی مُتفقین ـ در فیلم، بهگونهای ساختهوپرداخته و آرایهپردازی شده است که بیش از آنکه تماشاگر را مُنزجر، ناراحت و مغموم کند، او را دودل و مُردّد مینماید که دقیقاً در میانهی این بیرحمیها، مشقتها و ناجوانمردیها، واقعاً حق با چه کسی است و باید درک کرده باشید که روایت چنین داستانپردازی نظاممند و واقعگرایانهای، چقدر میتواند سخت، دُشوار و بهغایت طاقتفرسا باشد.
سرزمین مین، روایت بکر، کمتر مُشاهدهشده و درعینحال اندیشمندانهای ارائه میدهد و به شکل دردناک، غمانگیز و تراژیکی نشان میدهد که پایان رسمی یک جنگ افسارگسیخته و سرشار از قتلعام جنونآمیز و کُشتار مُتهورانه، لزوماً به معنای پایان ابدی آن نیست و کینه، نفرت و عداوت باقیمانده در درون ذات زخمدیدهی انسانها همچون امواج بهظاهر آرام اما درواقع خُروشان و سهمگینی، آرامآرام همهچیز و درواقع باقیماندهی انسانیت انسانها را میبلعد. روایت سرزمین مین، سیّال و خُوشآهنگ است و فرازوفُرودهای داستانپردازی، بهقدری مُنظّم ازکاردرآمده است که میتواند تماشاگر را تا انتها با خود همراه سازد و البته نُکتهی مُستأصلکننده روایت، به تنش و تعلیق مُضمحلکننده آن بازمیگردد که هرثانیه و هرلحظه، تماشاگر را در میانهی بُهت، وحشت و هراس پُرابهامی نگه میدارد که نکند هرلحظه و هرثانیه، مین خُنثی نشده و یا بُمبی منفجر شود و همهچیز یکباره دچار فروپاشی و نابودی شود؟ این حس تنش کوبنده و ویرانگر تا پایان فیلم هیچگاه تکراری نمیشود و تماشاگر را به بدترین شکل مُمکن دچار فرسایش ذهنی گُسیختهواری میکند.
در جریان شخصیتپردازی و روایت مفهومی داستان سرزمین مین، گاهی اوقات رگههای خفیف اما آشکاری از سانتیمانتالیسم و احساسگرایی خام و نپُخته مشاهده میشود که سبب میشود احساسات و هیجانات کاراکترها در بستر روایت، اندک مقداری مصنوعی و اصطلاحاً دروغین و فیک جلوه کند اما این لحظات نااُمیدکننده و نچسب، بسیار کم هستند و چندان مفهومپردازی روایت را تحت تأثیر قرار نمیدهند. از حیث شخصیتپردازی کاراکترها، ساختمندی خوبی مشاهده میگردد و کاراکترها، هرچند پرداخت دقیقی روی آنها صورت نمیگیرد اما نحوهی نمایش شخصیت و زیروبم احساسات و شناخت آنها، میتواند تماشاگر را با خود همراه سازد و احساس همدلی را در او به وجود آورد و برای به گمانم دراماتیزه شدن هیجانات تماشاگر همین موضوع میتواند کافی باشد.
درنهایت اینکه فیلم سرزمین مین، بهعُنوان رقیب جدی فیلم فُروشندهی اصغر فرهادی در رقابت اُسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان سال ۲۰۱۶ میلادی، اثری خُوشساخت، مُنسجم و درعینحال پُرفرازونشیب و تراژیک است که روایت دراماتیک و بهغایت مورمورکنندهای از نبرد سخت و هُولناک انسانها با مینها ارائه میدهد؛ نبرد جانفرسا و فُروپاشندهای که معنای صریح و مُشمئزکنندهی آن، مرگ تدریجی رؤیای تباه انسانیت و مُکافات روبهزوال وجدان بشری است. سرزمین مین، جز معدود فیلمهای نظاممندی است که با تراژدی غمفرسایی آغاز میشود، در میانهی روایت به درام خُوشساخت و خیرهکنندهای تبدیل میگردد و ناگهان در کسری از ثانیه، فضای فیلم یکباره همچون بشکن ثانوسواری، سرد و مُنجمدکننده و درعینحال تراژیک میشود و درنهایت شگفتی و بُهت، هنگامیکه همگی در ژرفای باتلاق یأس و نااُمیدی فرورفتهایم، در لابهلای فوران غم و اندوه بیپایان، همچون قُقنوسی از خاکسترهای اندیشهی انسانیت برخاسته و کورسوی اُمیدی از ذات نیک بشر را به نمایش میگذارد. بله سرزمین مین، اثر شُکوهمندی است که اگر بازیهای مُضحک زمانه و سیاسیکاریهای میانتُهی هیئت آکادمی نبود، جایزهی اُسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان را نصیب خود میکرد و اینگونه یکبار برای همیشه، در این شرایط بیرحم و وانفسای روزگار، حق را به حقدار واقعی میرساند. بله این تراژدی غمانگیزی است که نمیتوان بر آن پایانی خوشبینانه متصور بود.
نقل از سینما فارس
[ad_2]